هانول همونطور که کتش رو میپوشید و برای رفتن آماده میشد پرسید: یادمه گفته بودی شیفتی میان پیشت و مراقب تو و جهجونگان ولی از وقتی اون مرد اخمالویی که میخواست مارو بخوره رفته کسی نیومده اینجا.
تهیونگ تک خندی بخاطر توصیف هانول از یونگی زد و گفت: امشب قراره هارین بیاد اینجا. یعنی نوبت اونه ولی به نظر مشکلی تو ماموریتش پیش اومده.
هانول ابرویی بالا انداخت و پرسید: یعنی نمیاد؟
تهیونگ جواب داد: میاد ولی شاید یک ساعت دیگه. یا بیشتر. به هرحال گفت تا قبل از ساعت دوازده حتما خودشو میرسونه.
هانول نگاهی به ساعت که عقربه کوچیکش عدد ده رو نشون میداد انداخت و گفت: زمان زیادیه.
تهیونگ که متوجه حرفش نشده بود، دست به سینه سمتش خم شد و پرسید: چی؟
هانول اینبار نگاهش رو به تهیونگ انداخت و با لبخند گفت: میشه گفت زمام زیادی رو قراره تنها بمونی، پس مراقب خودت و پسرت باش.
تهیونگ سرش رو تکون داد و گفت: مراقبم.
لبخند ملایمی زد و گفت: ممنون که امشب اومدی اینجا. بهش نیاز داشتم.
هانول چشمکی بهش زد و گفت: قابلتو نداشت. یه وزیر کیم شکستناپذیر که بیشتر نداریم.
تهیونگ ضربه کوتاهی به شونه مرد زد و باخنده گفت: مسخره نباش.
هانول کیفش رو توی دستش گرفت و همونطور که سمت در خروجی میرفت گفت: خیلی خب. اگه امشب کسی بهت شبیهخون نزد و زنده موندی، فردا تو شرکت میبینمت.
تهیونگ خندید و گفت: باشه. پس، فردا میبینمت.
هانول دستی براش تکون داد و سمت آسانسور حرکت کرد.
بعد از اینکه در آسانسور بسته شد، تهیونگ هم وارد خونه شد و در رو بست.لیوانهای کثیف روی میز رو توی سینی گذاشت و به همراه ظرفهای کثیف دیگهای که روی میز بود رو به آشپزخونه برد و توی سینک گذاشت.
بعد از شستنشون، سمت بطری مشروب نیمه خورده روی میز رفت و بعد از مطمئن شدن از سفت بودن درش، اون رو کنار بقیه بطریها گذاشت.
بعد از اتمام کارهاش نگاه اجمالی به خونه انداخت و با ندیدن بهم ریختگی خاصی، نفس آسودهای کشید و سمت طبقه بالا رفت.
اول در اتاق پسرش رو به آرومی باز کرد و سرکی به داخل کشید.
جهجونگ طوری خوابیده بود که انگار اگه کنار گوشش جنگی به پا میشد هم قرار نبود از خواب بیدار شه.
لبخندی به معصومیت چهره پسرش زد و با قدمهای بیصدا داخل رفت و کنار تختش ایستاد.
لحاف پسرش رو تا روی شونش بالا کشید و بوسهای روی پیشونیش کاشت.
KAMU SEDANG MEMBACA
SWIM || KOOKV
Aksiکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...