نامجون در حالیکه روی مبل و مقابل جونگکوک و تهیونگ سرخم کرده، نشسته بود پرسید: قهوه میخورین؟
هرجفتشون سرشون رو بالا گرفتن و جونگکوک با دیدن نگاه تیز نامجون دوباره سرش رو پایین انداخت اما تهیونگ که در اون لحظه از شدت خستگی برای یک قطره کافئین حاضر بود زانو بزنه و التماس کنه به سرعت با لحنی ملتمسانه گفت: آره من میخوام.
نامجون اینبار نگاه تیزش رو به چشمهای خواهشمند تهیونگ دوخت و گفت: خوبه.
لیوانش رو سمت تهیونگ گرفت و ادامه داد: برای منم بریز.
تهیونگ به سرعت پوکر شد، پلک عصبی زد و نفسش رو با کلافگی بیرون داد.
نامجون ابرویی بالا انداخت و گفت: مشکلیه؟
تهیونگ هول شده به سرعت از جا بلند شد و سرش رو به دو طرف تکون داد.
با لبخند تصنعی جلو اومد و بعد از گرفتن لیوان نامجون سمت جونگکوک برگشت و پرسید: تو چیزی نمیخوای؟
جونگکوک دستی به گردنش کشید و گفت: دلم شیر گرم میخواد ولی...
نامجون میون حرفش پرید و رو به تهیونگ گفت: شیر تو یخچاله. شیرجوش هم توی کابینت زیر سینکه.
تهیونگ درحالت عادی باید عصبی میشد، اما چون این درخواست از جانب جونگکوک بود، فقط سرش رو به نشونه تایید تکون داد و سمت آشپزخونه رفت.
نامجون وقتی از ورود تهیونگ به آشپزخونه مطمئن شد، سمت جونگکوک برگشت و گفت: بهش گفتی؟
جونگکوک با شنیدن صدای نامجون سرش رو دوباره بالا گرفت و وقتی مطمئن شد کسی جز خودش مخاطب حرفهای نامجون نیست پرسید: ها؟
نامجون اخمی کرد و از رو به چهره گیجش توپید: جونگکوک به خدا قسم تو این گیر و دار بخوای گیج بازی دربیاری پارهات میکنم.
جونگکوک ترسیده از لحن نامجون، خودش رو جمع کرد و گفت: ببخشید. نه نگفتم.
نامجون سری به نشونه فهمیدن تکون داد و وقتی نگاهش خون روی پیرهن جونگکوک رو شکار کرد، چشمی چرخوند و از جا بلند شد.
هانا مشغول جهجونگ بود، پس خودش باید دست به کار میشد.
با رفتن نامجون به سمت سرویس بهداشتی، جونگکوک نفسش رو با پرصدا رها کرد و با بلند شدن از جاش کتش رو درآورد و روی مبل انداخت.
دکمههای پایینی پیرهنش رو باز کرد و نگاهی به پانسمان خونیش انداخت، درد داشت اما فرصت نکرده بود بهش توجهی کنه یا بروزش بده.
آروم و با احتیاط پانسمانش رو باز کرد و با دیدن بخیههای پاره شده ابروهاش توی هم گره خوردن.
YOU ARE READING
SWIM || KOOKV
Actionکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...