_ مگه آخرین جلسه همین چند روز پیش نبود؟ سابقه نداشت انقدر زود جلسه بعدی برگزار بشه.
+ مگه نشنیدی؟ دیشب بار شارون از بازی خط خورد.
_ چی؟!
صدای متعجب و بهتزده مرد توی فضا پیچید.نگاه متاسف و کمی ترسیدهاش روی صندلی خالی مقابلش نشست.
_ حالا میفهمم چرا هنوز نیومده.+ تو اونجا بودی مگه نه؟
فرگوسن که بیاهمیت به بحث بقیه در حال شیرینی خوردن بود، با حس سنگينی نگاه بقیه، با تردید روش رو سمتشون برگردوند.
وقتی نگاه خیره و عصبی بقیه رو روی خودش دید، شیرینی توی دهنش رو قورت داد و پرسید: چیشده؟
مردی که در انتهایی ترین بخش میز نشسته بود، اخم کرده غرید: تو دیشب توی بار شارون بودی مگه نه؟
فرگوسن سرش رو به نشونه تایید تکون داد و دوباره بیخیال جام شرابش رو گرفت و ذره ذره ازش نوشید.
مرد که از بیخیالی و بی توجهی فرگوسن حرصی شده بود صداش رو بالا برد و گفت: تو دیشب اونجا چه غلطی میکردی؟
فرگوسن جامش رو روی میز گذاشت و با کلافگی گفت: آه! بیخیال برنارد! تو خودتم دیشب اونجا بودی.
برنارد هول کرده به من و من افتاد.
_ م..من..برای کاری به اونجا رفته بودم.فرگوسن ابرویی بالا انداخت و باتمسخر پرسید: منظورت از کار شرط بستن روی محموله بزرگ رئیس و باختنش به اعضای ناحیه رقیبه؟
برنارد که فکرشم نمیکرد فرگوسن همچین آتوی بزرگی ازش داشته باشه، درحالی که رنگش پریده بود و تمام تنش به رعشه افتاده بود، نگاه ترسیدهاش رو به اطراف دوخت و گفت: م..من...تو...از...
فرگوسن میون حرفش پرید و ادای برنارد رو درآورد: م..من...ا..از..ک..کجا...می...میدو..نم؟
حالت چهرهاش در کسری از ثانیه تغییر کرد و نگاهش تاریک شد، پوزخندی زد و ادامه داد: این تنها چیزیه که میتونی بگی برنارد؟
به پشتی صندلیش تکیه زد و گفت: میدونی برنارد! من و تو بازیگرای قهاری هستیم...من ادای احمقا رو درمیارم و تو ادای باهوشارو..
روش رو سمت زنی که روبهروش نشسته بود و تمام مدت نگاه بی حسش رو به مانیتور بالای سرشون دوخته بود، برگردوند و گفت: مگه نه لیدی میلر؟
با دیدن بی اعتناییش لبهاش رو به صورت نمایشی آویزون کرد و گفت: با این بیاعتنایی قلبم رو میشکنید لیدی!
+ مسخره بازی بسه.
هر شیش نفر با شنیدن صدای رئیس، روشون رو سمت مانیتوری که در راس اتاق قرار داشت برگردوندن، با دیدن تصویر رییسشون که مثل همیشه صورتش با نقابی پوشیده شده بود، همگی به سرعت از جا بلند شدن و با اشاره سر مرد دوباره نشستن.
KAMU SEDANG MEMBACA
SWIM || KOOKV
Aksiکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...