+ بچهها؟
با پیچیدن صدای یونگهی همه متوقف شدن. جونگکوک که درحال زیرورو کردن پروندههای اتاق بایگانی بود، با اخم پرسید: چیشده؟
+ من تونستم اتاق اصلی ریاستو پیدا کنم و واردش بشم اما..
یونگی عجول گفت: اما چی؟
+ اینجا خالیه.
_ چی؟!
صدای متعجب هر سه نفر بلند شد.+ هیچ چیز بجز یه تلویزیون بزرگ اینجا نیست.
یونگی اخمی کرد و گفت: یعنی چی؟
تهیونگ مردد پرسید: منظورت از اتاق اصلی ریاست چی بود؟
یونگهی مکثی کرد و بعد جواب داد: اتاق ریاستی که توی طبقه دومه اتاق اصلی نیست. یه جورایی ظاهرسازیه.
_ چجوری فهمیدی؟
+ از روی خوششانسی؟ راستش وقتی دست از پا دراز تر داشتم برمیگشتم پایین، اتفاقی به یه گروهی از مدیرا برخوردم که از میون حرفهاشون فهمیدم با رئیسشون جلسه داشتن. پس گشتم تا اون اتاق کوفتیو پیدا کنم و الان چیزی جز یه تلوزیون فاکی روبهروم نیست.
جونگکوک متفکر گفت: این نشون میده حضوری با رئیسشون در ارتباط نیستن.
یونگی تایید کرد و ادامه داد: اگه یک درصد احتمال میدادم که اینا مشکلی ندارن الان صددرصد مطمئنم که یهجای کارشون میلنگه.
+ الان باید چیکار کنم رئیس؟
جونگکوک مدتی سکوت کرد. با اخمهای توهم فرو رفته و چشمهای بسته سعی داشت تمرکزش رو جمع کنه و بهترین راه ممکن رو پیدا کنه.
بعد از چند دقیقه بالاخره به حرف اومد: برگرد پایین. برمیگردیم به هتل. دونفر از بچهها رو میفرستیم تا اینجارو زیرنظر داشته باشن.
بعد از گرفتن تایید از سمت اون دونفر سمت تهیونگ برگشت تا بهش بگه آماده رفتن بشه اما با جای خالیش مواجه شد.
با چشمهای گردشده نگاهش رو به اطراف چرخوند و پچپچ وار از طریق ایرپاد صداش زد: تهیونگ؟! تهیونگ؟! خدا لعنتت کنه کجا رفتی؟
صدای آروم تهیونگ توی گوشش پیچید که گفت: از اون راهرویی که داخلشی بیا بیرون. بعد از ده قدم بپیچ سمت راست. در بزرگ ته راهرو که روش نوشته محل بارگیری.
جونگکوک در حالی که صورتش از شدت حرص سرخ شده بود، با خشم رو به تهیونگی که خونسرد بهش آدرس میداد غرید: اونجا چه غلطی میکنی دقیقا؟
_ یه چیزی پیدا کردم. فکر کنم توام بهتره بیای ببینیش.
جونگکوک نفسش رو صدادار رها کرد و دستش رو با حرص لای موهاش کشید.
از بین دندونهاش غرید: به نفعته که واقعا چیز مهمی باشه.
YOU ARE READING
SWIM || KOOKV
Actionکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...