نور کم جون آفتاب درحال غروب، تنها عنصر روشنایی بخش ماشین درحال حرکت بود.
نامجون پشت فرمون نشسته بود و با سرعت نسبتا بالایی فورد اکسپلوررش رو در جادهی خلوت و سرسبز خارجازشهری که انگار پایانی نداشت، میروند.
از چهره سرد و بیحالتش که حتی یک لحظه هم از جاده جدا نشده بود، چیزی مشخص نبود.
در طرف دیگهی ماشین تهیونگی بود که با چشمهای بسته به صندلی ماشین تکیه داده بود و دستهاش مشت شده روی پاهاش بود.
تهیونگ سعی داشت بدنش رو ریلکس کنه و صداهای توی مغزش رو خفه کنه اما تا اندکی از دستش در میرفت، صداهای مغزش شروع به جیغ زدن میکردن، خودش رو درحالی میدید که درحال له کردن هانول زیر دست و پاهاشه و با لذت به پاشیده شدن خون اون حیوون لعنتی نگاه میکرد.
غرق خیالات پر از خشم و حرصش ناگهان به خودش میاومد و متوجه میشد که درلحظه تا چه حد ضربان قلبش بالا رفته و نفسهاش به شمار افتاده؛ این وضعیت انقدر پشت هم تکرار شد که تهیونگ اصلا متوجه نزدیک شدنشون به محل قرار نشد.
نامجون وقتی مکان مزرعه مانندی که محل قرارشون بود رو از دور دید، اخمی کرد و سرعتش رو پایین آورد.
فرمون رو محکم تو دستش فشرد و بدون اینکه نگاهش رو از روبهرو بگیره، خطاب به تهیونگ گفت: رسیدیم. خودتو جمع و جور کن.
تهیونگ ناگهان چشمهاش رو باز کرد و تکیهاش رو از صندلی گرفت.
اولین چیزی که در تیرراس نگاه هردوشون قرار گرفت، دروازه بزرگ و دومرد درشت هیکلی که اطرافش ایستاده بودن، بود.
تهیونگ با دیدن دوربینهای روی دیوار اخمی کرد و گفت: اینجا که پر از دوربینه.
نامجون هم که با اخم غلیظی نگاه جستجوگرش اطراف رو میکاووید، گفت: دوربینها تحت کنترل فرگوسنن، نیازی به نگرانی نیست.
برای اینکه صداش به گوش سوبین و جیهون پنهان شده در بخش پشتی ماشین برسه، گفت: نگرانی بابت دوربینها نداریم ولی دو نفر مقابل دروازن. برای اینکه حواسها رو از ماشین پرت کنیم مجبوریم درگیری راه بندازیم.
تهیونگ دستهای لرزونش رو بالا برد و عرقهای روی صورتش رو پاک کرد و پرسید: چجوری؟
نامجون نیمنگاهی بهش انداخت و گفت: خب..
.
.
.نامجون و تهیونگ هم زمان از ماشین پیاده شدند.
نامجون جلوتر از تهیونگ به سمت اون دومرد حرکت کرد.
تهیونگ نفسهای عمیقی کشید تا خودش رو کنترل کنه.
هوا معتدل و خنک بود اما تهیونگ چنان خیس عرق بود که گویا کنار کورهی آتیشی ایستاده.
STAI LEGGENDO
SWIM || KOOKV
Azioneکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...