فلیکس روی دو زانو و کف دستش راه میومد و نفس کشیدن براش خیلی سخت بود..
هیونجین تردیدی برای اذیت کردن پسر کوچولو نداشت
از عمد زنجیر اون یقه ی چرم فلیکس رو کشید و دقیقا صورت فلیکس رو جلوی کلکسیون پلاگ های طرح و خز دار نگه داشت و گردنش رو بالا اورد..با خباثت و خشن کنار گوش فلیکس گفت:یکی شو انتخاب کن..
چشمای مشکی پسرک پر از اشک شده بود..نمیخواست این کار رو بکنه..
کشیده ی دوم هیونجین درست روی گونه ی پسر فرود اومد و صدای خیلی شدید توی اتاق ایجاد کرد
دوباره زمزمه کرد:من وقت ندارم..پس یکی خودم برات انتخاب میکنم..
دستشو برد سمت اون کلکسیون و تیز ترین و برجسته ترین پلاگ مقعدی رو برداشت..به پلگ یه دم نارنجی و سفید وصل بود..
با برق شیطانی چشماش پسرک رو روی پایین تخت هل دادم و توی یک حرکت بدون اینکه به تنگی و خشک بودن پسر دقت کنه پلاگ رو تا ته داخلش کرد...
صورت عروسکی مانند پسرک خیس و پر از التماس بود و صدا های نامفهمومی درمیورد.._اه..اهه..درد ...دارم.بیارش...بیرون..
+بیارمش بیرون؟هوم..نه جوجه کوچولو..تا با دهنت راضی نشم داخل میمونه..
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...