هردو الان فهمیده بودن چقدر دلشون برای هم تنگ شده..
هیونجین کف دست راستش رو چسبوند به بینیش و بوی مرطوب کننده ی دست فلیکسو با نفسای عمیقی بالا داد..
دستی توی موهاش کشید
اروم بلند شد و با احتیاط شیشه های خونی کف اشپزخونه رو تمیز کرد و دور ریخت..
بخاطر وسواسش یه دور هم کف اشپزخونه تی کشید و سمت پاکتی که فلیکس اورده بود رفت..
با دست ازادش بازش کرد
یه برگه داخلش بود و یه کاغذ مچاله شده..
برگه رو باز کرد..
نوشته بود فردا یه منیجر مخصوص هم باهاشون میفرستن..و چند تا چرتو پرت دیگه
اروم کاغذ مچاله شده رو برداشت و باز کرد..
ابرویی بالا داد..یه کم بهش خیره شد..
نقاشی بود..دوسه تا ارت مختلف از خود هیونجین..
میدونست فلیکس نقاشی میکنه..
#فلش بک
فلیکس:تخته شاسی نقاشیو یه طوری بغل کرده بودم که داشت خرد میشد..نوک مدادو بین لبام فشار دادم..
اخه چه مرگم بود..چرا باید هیونجینو این وقت شب نقاشی میکردم؟
این یکی رو هم مچاله کردم و انداختم توی یه پاکت..
بعدیو کشیدم و رنگش نکردم..اینم خوب نشده بود..
همونطور که روی شکمم روی تخت دراز شدم چند بار دستمو روی ساختار بدنی که براش کشیده بودم زدم و مثل گربه ها یه کم بهش پنجول کشیدم..
مثل بچه ها روی تختم غلت زدم و موهای آشفته م رو کنار دادم..
#حال
مشخص بود اشتباهی اون کاغذای مچاله شده رو انداخته توی اون پاکت..
هیونجین اروم خندید و برگه ی مچاله شده رو صاف کرد
دیگه وقت خواب نداشت..
نمیدونست فردا قراره چی بشه..
________
#جامپ تایمبعد از بستن کراواتش کتش رو برداشت و چند پیس از ادکلنی که توی این پنج سال حدود ده بار ازش خریده بود زد..
ادکلن فلیکس!سوییچش و چمدونشو برداشت با چندتا اسناد
توی این چند روزی که نبود کمپانی رو دست چان داده بود..درحال حاضر معتمد فردی که داشت..
تا فرودگاه راه زیاد بود..از داخل آینه ی جلو خودشو نگاه کرد و موهای پر کلاغیش رو مرتب کرد
امروز برعکس بقیه ی روزا ابری نبود..یه رنگینکمون ریز داشت..
بلخره رسید به فرودگاه..
ESTÁS LEYENDO
Hyunlix«Darker than your eyes»
Hombres Lobo~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...