you are wrong..liitle doll

289 17 35
                                    

فلیکس دستو پا زد و با چشمای ملتمسش نگایه به فیس مفرح هیونجین کرد
_بگم غ..غلط کردم خوبه؟
هیونجین خنده ی ته گلویی کرد و گفت
+غلط کردناتو باید زیرم بشنوم..
درحالی که در اتاق رو با پهلوش باز کرد فلیکس رو بی حوصله پرت کرد روی تخت و گفت:وقتی بیام باید لخت شده باشی..مفهومه..
فلیکس سریع سرش رو تکون داد و با چشمای پاپی مانندش به هیونجینی که از در بیرون رفت نگاه کرد
همونطور نشست روی تخت و مشغول دروردن لباسای توی تنش شد..
همزمان هیونجین سمت اشپزخونه رفت.‌

از یخچال یه ماگ قهوه ی سرد برداشت و همونطور که دکمه های جلوی لباس ش رو باز میکرد از پله های مارپیچ بالا رفت و وارد اتاق شد..
فلیکس کامل لخت شده بود و مثل یه توپ کاموا توی خودش جمع شده بود..
با دیدن اون بدن بلوری برای بار هزارم دوباره نیشش باز شد..
فیوریت هیونجین اون بدن لاغر و ظریف بود..
درحالی که یه جرعه از اون قهوه ی نسبتا تلخ ش خورد اروم خندید..
فلیکس اول باید حسابی اسپنک میشد..
هیونجین دوباره سمت اون تخته سیاه رفت ..بع فلیکس اشاره زد بیاد جلو..
پسرکش با قدمای اهسته نزدیک تخته شد..
هیونجین لیوانش رو روی میز گذاشت و اروم با اروتیک ترین حالت ممکن گفت:هرچی میگم رو بنویس..لیتل دال..
فلیکس لرزید‌..اروم سرش رو تکون داد..
هیونجین پشت سرش رفت و نوک انگشتاش رو روی تیغه ی کمر پسرکش کشید
توی یه حرکت فلیکس رو به خودش چسبوند و کنار صورتش لب زد
+بابت اون نقاشیا..
«بیست اسپنک
+بابت نخوندن درس..
«پونزده اسپنک
+بابت اخراج شدنت از کلاس
«پنج اسپنک..
حدودا چهل تا اسپنک شد..
فلیکس اروم لب زد..
_هیونجینا..گاییده شدنو ترجیح میدم..
درحالی که نق نق کرد با دستای لرزون گچ رو گرفت و اروم روی تخته نوشت..
پسر بزرگتر نیش ارومی روی لاله ی نرم گوش‌ فلیکس زد و گفت
+عجله نکن..بعد از اسپنک گاییده میشی..
فلیکس تکون سختی خورد و سرش رو کج کرد
ناله ی مخملی اروم از گلوی پسر کوچیکتر خارج شد..
بلخره با دستخط خرچنگ قورباغه ایش نوشت و به دستور هوانگ روی میز خم شد و باسن لختش رو بالا داد..صورتش رو بین بازو های لاغرش پنهان کرد..

+بشمار..
هیونجین زمزمه کرد و با برش هوا محکم یه اسپنک کات دار روی لپ باسن پسرکش کوبید..
_آیی..هق...یک..
بعدی رو چنان محکم زد که فلیکس کمی جلو هل داده شد..بازم اون میز بود که داشت شدت رو تحمل میکرد..
_د..دو..اخ..
_________
ضربه ی سی و نهم بود..
اخری رو یواش تر زد..
باسن فلیکس شبیه یه هلوی رسیده سرخ شده بود و رد دستای مالکش روش مونده بود..
_چهل..
با ناله جیغ زد..
کج شد و روی تخت افتاد..
پشت دست ارومی از هیونجین خورد و با چهره ی جمع شده نگاهی به اون پسره ی فاکر کرد..
+پس سر کلاس میزنی بالا...اره؟

هیونجین با بدجنسی پرسید و پوزخند سادیستی روی لباش بود..
_آی...نه...فقط یه..نقاشی بود..
با نفس نفس گفت و سعی کرد باسن دردناکش رو از تخت فاصله بده..
این شروع بازی بود..

هیونجین قفل کشو رو باز کرد و یه ویبراتور پلگ مانند مقعدی همراه با یه ویبراتور مخصوص عضو پسرکش برداشت..
هنوز خودش لباساش رو درنیورده بود..مشخص بود تا الان خیلی صبوری کرده..
بین پاهای ظریف پسرکش نشست و به منظره خیره شد..
فلیکس واقعا شبیه عروسکای مینیاتوری بود..
وقتی قسمتای حساس ش صورتی میشد خوردنی تر به نظر میومد..

کراواتش رو درورد و باهاش مچ دستای فلیکس رو بالای سرش بست
هیونجین لیس ارومی روی لبش زد و ویبراتور اول رو روی عضو فلیکس فیکس کرد..
ویبراتور دوم رو خواست کار بذاره که فلیکس با ناله گفت:هیونجینااا...حداقل بذار خیسش کنم..
+کور خوندی..تنبیهه..قرار نیست که خوش بگذرونی..

بیرحم زمزمه کرد و بدون حتی یه ذره خیس کردن رون تو پر پسرکش رو بالا داد و یک ضرب اون ویبراتور رو داخل سوراخ ش فرو کرد..
کنترلر جفتشونو برداشت و روی صندلی رو به روی تخت نشست و پوزخند اشکاری زد..
هنوز روشنش نکرده بود..

گوشی فلیکس رو از میز بغل برداشت و پین رو زد و بازش کرد..داخل فضای ابری گوشی رفت و تهدید وار لب زد
+به ازای هر چرتو پرتی که ازت توی گوشی ببینم درجه ش رو زیاد میکنم..وای به حالت کیتن..
فلیکس عمیقا بگا رفته بود..

خب عیب نبود که چند تا فیلم پورن برای وقتایی که هیونجین اذیتش میکرد ولی بهش دست نمیزد داشته باشه...(هیونجین لاشیییی)

یه جورایی فضای ابری گوشی فلیکس حکم مرگ ش رو داشت..
هیونجین درجه رو تا نصفه زیاد کرد..
خیلی زود ارتعاش روی قسمتای حساس پسر کوچیکتر شروع شد..
هیونجین کنترلر رو توی دستش فشار داد و وارد گالری شد..
به ازای هر یدونه فیلم پورن درجه ی پنجاه ویبراتور رو ده شماره زیاد تر میکرد..
فلیکس لب هاش رو روی هم فشار داد و سعی کرد پاهاش رو طوری بگیره که لرزش رون هاش مشخص نشه..
ولی شکست خورد‌.
سعی کرد تخس باشه..نمیخواست اینقدر زود وا بده ولی طوری که پروستات و بالز هاش با ارتعاش درگیرشده بود براش جهنم شیرینی ساخته بود..
کمرش رو قوس داد..باسنش بیشتر به ملافه ی تخت برخورد کرد و بیشتر سوخت..
هیونجین هی داشت درجه ی ویبراتور رو زیاد میکرد..
+امشب ادمت میکنم بچه..
هیونجین با سادیست زمزمه کرد و داشت درجه رو به اخر میرسوند..
_آ..آهه..فاک...خ..خاموشش کن..آه..اومم~
صدای ناله های اون جوجه ماشینی داشت فرکانس میشد..دیوارا کامل عایق بود..
فلیکس عرق کرده بود..اشک توی چشماش جمع شده بود..درد و لذت داشت مجبورش میکرد گریه کنه...

Hyunlix«Darker than your eyes»Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin