شنوایی صد درصدی پسرایی که اینجا بودن بخاطر شوک های الکتریکی مختلف به سی درصد رسیده بود..
این یعنی شنیدن به سختی!..
فلیکس سرش رو عقب تکیه داد و همونطور که دستش روی موهای نارنجی پسرک بود ناله کرد
شاید اگه همون روزی که لینو اومده بود خونشون باید به هیونجین میگفت تا این مسائل پیش نمیومد..
_______
هیونجین سر جیوون داد کشید_رد این خطو تا فردا وقت داری بزنی..اگه نزنی اولین کسی که میکشمش تویی!
جیوون سری تکون داد
هیونجین از اتاق بیرون رفت..احتمال همه چی رو داده بود..ولی نمیدونست لینو دقیقا توی همون بیمارستان،یعنی مکانی که باهم کار میکردن بود..
ادرس مبهمی یادش بود..ولی از هیچی مطمئن نبود..
درد داشت..
پسرکش رو میخواست..
نگران بود..بادیگارد هیونجین یه لیوان اب بهش داد
_هیونجین..اروم بگیر..مطمئنم جیوون میتونه پیداش کنه..
هیونجین صورتش رو بین دستاش گرفت و لیوام اب رو پس زد..
+تو نمیفهمی چقدر فشار رومه..اگه پیداش نکنم میمیرم کای..چرا نمیفهمی..
_____
Character«بادیگارد هیونجین»
عمو کای رو بدید من برممم🥲🤌
___________کای دستی روی شونه ی هیونجین گذاشت..
_تلاشمون رو میکنیم..ولی اگه پیدا نشه؟..باید به زندگیت ادامه بدی هیونجین..هیچکس ارزش اینکه اینطوری براش بال بزنی رو نداره..
هیونجین همونطور که سرش رو بلند کرد و با چشمای قرمز شده از شدت خستگی و نگرانی به کای خیره شد زمزمه کرد
+تاحالا کسی نشده کل زندگیت تا زندگی اصلیت رو یادت بره..
_میفهممت..فعلا برو خونه..اگه خبری شد تماس میگیرم
ضعیف تر از همیشه زمزمه کرد
+زندگیم معلوم نیست کجاست..من برم راحت تخت بخوابم؟؟کای بازوش رو گرفت و بلندش کرد(خیر ببینی ایشالا)
..فکر نمیکرد بعد از هشت سال هیونجین غد رو اینهمه داغون ببینه_افراطی رفتار نکن..میبرمت اپارتمانت..استراحت که کنی تصمیمای بهتری میگیری
سوییچ ماشین رو از هیونجین گرفت و توی کل راه خودش رانندگی کرد و رئیسشو رسوند خونه..
هیونجین بدون اینکه چیزی بگه داخل رفت..
گربه کل مدت خواب بود و مزاحمتی ایجاد نمیکرد..هیونجین با دیدن شکلی که گربه خوابیده مو به تنش سیخ شد..
از پله بالا رفت و در اتاق خودش رو باز کرد و وارد شد..
روی تخت افتاد..فلیکس عادت داشت بعضی وقتا که شب بارون میومد یا رعدو برق بود بیاد پیش هیونجین بخوابه..
برای همین رایحه ی فرمون وانیلی ش روی تخت مونده بود..
صورتش رو توی پارچه فرو کرد و عمیق بو کشید..
سرش رو روی بالش نذاشت و همونطوری خوابش برد..اگه بالش رو لمس میکرد یا جا به جا برگه ی سونوگرافی رو میدید
گاهی وقتا برای مراقبت از کسی که نفسات به نفس کشیدنش وصله زیادی دیر میشه..
نکنه فلیکس دیگه نمیخواستش؟؟اگه لینو کارایی که کرده بودو به فلیکس میگفت ازش متنفر میشد..
_____
فلیکس کنار جینیو خوابش برده بود..از ته دل کوچیکش ارزو کرده بود که وقتی بیدار میشه همچی محو بشه و دوباره روی تخت هیونجین،و توی بغلش باشه..
_________
لینو چند نمونه از کارایی که هیونجین کرده بودو واسه ی امگاش اماده کرد..
خیلی زود هیونجینو از لحاظ مغزی میکشت..
هیونجینم ادم سالمی نبود..ولی نه به اندازه ی لینو
پرونده ی تجاوز
پرونده ی مصادره ی شرکت های بی گناه
پرونده ی اتاق قرمز
و فروش اعضای بدن!مورد اخری داستان داشت..اون فقط اعضای بدن پسرایی که خودشون با پای خودشون میومدن تا در اعضای فروش اعضای بدنشون به خانواده ی فقیرشون پول داده بشه رو قطع میکرد..
ولی لینو قصد نداشت همچین چیزی رو به فلیکس بگه..به هر حال هیونجینم کم شرارت نکرده بود
دوسه تا عکس..وصیت نامه ی پسرای جوون..و پسرایی که بهشون تجاوز کرده بود..دقیقا مثل همون پسری که توی چندین پاراگراف قبلی خوندید!یا پرونده ی اتاق قرمز!
هیونجین نذاشته بود فلیکس بفهمه..چون عاشقش بود دلش میخواست هنوزم همون هیونجینی مهربون برای پسرش بمونه..بدون توجه به گذشته ی کثیفش..
!
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...