زمان برای فلیکس شبیه یه لاکپشت مریض میگذشت
بخاطر اون لگد هایی که خورده بود تکون خوردن حکم مرگش رو داشت...
دنده ی سوم سمت چپش ترک خورده بود..گوشه ی لبش خراش و بازو هاش پر از کبودی های مختلف!
به این فکر میکرد که هیونجین فهمیده الان اینجاست؟؟
میاد دنبالش؟؟
دوباره میتونه ببینتش؟؟مشخص بود که دیگه خبری هم از نطفه ی توی شکمش نیست...
از بین رفته بوداشک از چشمای تارش چکید و زمین خاک خورده و سرد رو خیس کرد..
شاید اگه اینقدر زود به غریبه ها اعتماد نمیکرد اینطوری نمیشد
به معنای واقعی داشت از بین میرفت
صدای باز شدن دوباره ی در زیر زمین به گوش رسید..
و دوباره همون چهره ی نفرت انگیز..لینو!
درحالی که دستکش های چرمی مشکیش رو درورد لبخند زد
+بابت رفتار بعد بادیگاردام عذر میخوام پسر مینیاتوری..ولی هرچقدر فکر میکنم میبینم تو برای کتک خوردن ساخته شدی..نه نوازش شدن!..
فلیکس ناله ی دردناکی کرد و به سختی لب زد
_م..معنی..ک..ک..کارات رو نمیفهمم..من..بیگناهم..
لینو نزدیک شد و بازوی کبود پسرک رو توی مشتش فشار داد و بلندش کرد
+توی بازی من مهم نیست نقش ت چیه..اخر سر نابود میشی..
فلیکس دادی از سر درد زد و پشت سرش هق هق های بدون مکثش..
لینو کشون کشون از زیر زمین بردش بیرون..اگه ولش میکرد همونجا میوفتاد
فلیکس تلو تلو خوران هل داده میشد جلو و سعی میکرد دست دردناکش رو بکشه بیرون
ولی نمیتونست..
اشک
اشک
اشک!+راستی من یه قولی بهت داده بودم..یادته؟؟ الان عملیش میکنم..
پسرک رو کشوند سمت همون قسمتی که تا چند ساعت پیش اونجا بود..پیش همون گربه های بیچاره..
لبخند خبیثی زد و زمزمه کرد
+هیونگت تاحالا دلیل اینکه از گربه متنفره رو بهت گفته؟؟مگه دلیلی هم جز اینکه بخاطر سلامتی فلیکس بود داشت؟؟
اره داشت..
دلیلش وقتی بود که اولین پسری که لینو باهاش اون کار منفور رو کرد دید..
از اون موقع همیشه از اینکه گربه توی خونه ش نگه داره امتناع کرده بود..ولی این اخریا تصمیم گرفته بود برای خوشحالی کوچولوش یکی نگه داره..لینو کشیدش داخل
+به کافه گربه ی من خوش اومدی..
صدای گریه ی فلیکس با دیدن اون قفسای شیشه ای و مخصوصا اون قفس نزدیک پر از خون و یه جسد ظریفی که لینو چند تا گلوله حرومش کرد بند اومد..
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...