حدود بیست دقیقه ی متوالی،گلوی فلیکس درحال پاره شدن بود..
دیگه پسرک جونی برای حرکت سرش نداشت و این هیونجین بود که داخل حفره ی دهنش تلمبه میزد..
اخم هیونجین عمیق نبود..خیلی به کام شدن نزدیک بود و فقط یه کم دیگه لازم بود تا دهن پسرک رو پر از اون نطفه ی گرمش کنه..__________________
بلخره هیونجین با ناله ی خشن و بلندی داخل دهن پسرک تموم کرد..
چشمای فلیکس داشت از کاسه بیرون میزد..زیادی اذیت شده بود و میخواست اون مایع رو از دهنش خارج کنه ولی هیونجین عوضی تر از این حرفا بود..
دستشو زیر چونه ی فلیکس گذاشت و لبای پسرک رو به هم دیگه فشرد تا کامش از دهنش بیرون نریزه..
با لبخند سادیست و پر حرص گفت:یه قطره ش از دهنت بیرون بریزه دیگه شکی برای جر دادنت ندارم..قورتش بده..
فلیکس با دهن بسته و اشکای زیاد ناله کرد
+ن...نه...اومم..
با سختی زیاد کام هیونجین رو قورت داد و دقیقا حسش کرد که از حفره ی گشاد شده ی دهنش اروم اروم لیز میخوره و داخل معدش میره..حالا که دقت میکرد طعم بدی نداشت..
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...