مگه کوری؟..+

289 20 5
                                    

New chracter

پارک جیوونسن:18+امگا(یکی از مستخدمای عمارت هیونجین که به دستور  هیونجین باید مراقب یا بهتر بگم پرستار فلیکس باشه

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

پارک جیوون
سن:18
+امگا
(یکی از مستخدمای عمارت هیونجین که به دستور  هیونجین باید مراقب یا بهتر بگم پرستار فلیکس باشه..)

___________________________________
#فلیکس
چشمام گشاد شد..کدوم ادم احمقی اومده بود داخل..
با دیدن پسری که با یه سبد که داخلش لباس بود سریع قسمتای خصوصی بدنم رو پوشوندم و داد زدم:یاا...مگ کوری..؟
پسر سریع سرش رو به طرف حموم‌برگردوند و گفت:یاا..؟من پرستارتم..کولی بازی درنیار..
+الان توی اتاق من چه غلطی میکنی..من لختم..
بیشتر دادزدم خونسرد گفت:خب حالا...شلوغش نکن..اقای هوانگ دستور داده تا زمانی که اوکی بشی پیش ت باشم..
+اقای هوانگ با هفت جدو ابادش غلط کرده..از اتاق من گمشو بیرون..
همونطور که به طور خنده داری اب از صورت و موهام چکه میکرد گفتم..
پسر خندید و گفت:چه سریع عادت کردی..دیشب وقتی بیهوش بودی باید خودتو میدیدی..اسمم جیوونه..میتونی وون صدام بزنی..
دیگه صدامو بریدم و زیر دوش زانو هامو بغل کردم..
+ا..الان که چی..من فلج نشدم که پرستار بخوام..
-من که نگفتم باید فلج بشی..من فقط مراقب خوردو خوراک و خرتو پرتایی زندگیت توی اینجام..اگه کاری داشتی میتونی بهم بگی..میخوای بیام کمک ت کنم دوش بگیری؟؟مشخصه خسته ای..
طوری که نشنوه زمزمه کردم:همینم کم بود تو کمکم کنی دوش بگیرم..
درحالی که سبد لباسارو کنار گذاشت گفت:نشنیدم چیزی گفتی؟
+زمزمه کردم:نه.‌..اگه کمک کنی ممنون میشم..

لبخندی زد و استینای هودیشو بالا داد و اومد داخل حموم..هنوز کف حموم‌ نشسته بودم و زانو هامو بغل کرده بودم..

جیوون نزدیک اومد..پاچه های شلوارشم بالا داد تا خیس نشه..یه شامپو از داخل قفسه برداشت..به محض باز کردن در شامپو بوی نارگیل و وانیل شامپو توی حموم پیچید..
یه کم کف دستش زد و کف درست کرد..مالیدش روی موهام و با حوصله ماساژشون داد..
اونقدرام ادم بدی نبود..اروم ازش پرسیدم:چند وقته پرستاری؟
با لبخند جواب داد:من از وقتی چهارده سالم بود برای اقای هوانگ کار میکردم...راستی چقدر رنگ موهات نازه...

ناخواسته لبام به لبخند کش اومد وگفتم رنگ موهای من؟..ممنون..
یه کم خجالت کشیدم..چندین سال از اخرین تعریفی که ازم شده بود گذشته بود..اونم تعریف نبود..یه جورایی طعنه بود..
چشمامو بستم و اجازه دادم موهامو بشوره..
____
حدود چهلو پنج دیقه طول کشید تا با کمک جیوون حموم کنم..یه حوله بهم داد و دستمو گرفت باهم از حموم بیرون رفتیم..هودیش یه کم خیس شده بود..
بوی نارگیل همه جا پیچیده بود..فرومون جیوون بوی شکلات میداد..
سشوار رو روشن کرد و جلوی میز آینه نشستم..
مشغول سشوار موهام شد..
زمزمه کردم: ممنون...
خندید و سشوار موهام رو تموم کرد و گفت اگه باهام کاری داشتی فقط صدام بزن..میام انجامش میدم..
گفت و اتاق رو ترک کرد..
جیوون مثل یه فرشته ی نجات اومد و رفت..
دستی به موهام کشیدم..
خب اون چهار سال خدمه ی عمارت بود..حتما باید چیزایی از هیونجین میدونست..خودمو رسوندم به اون مبل گوشه ی اتاق..لباس زیر تنم بود و لباس خاکستری و یه شلوار بگ گشاد..خسته روی مبل دراز شدم و دستمو روی چشمم گذاشتم..نفسم یه کم اروم شد..

[حالتی که فلیکس دراز کشیده بود|🐤👆]

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

[حالتی که فلیکس دراز کشیده بود|🐤👆]

Hyunlix«Darker than your eyes»Donde viven las historias. Descúbrelo ahora