آغوش!..

238 23 82
                                    

فلیکس چشماشو روی هم فشار داد..
نمیخواست کسی دستشو بگیره ولی این که هیونجین گرفته بود ناراحتش نکرده بود..

سرشو به پشتی صندلیش تکیه داد
هیونجین انگشتای بلندش رو اروم اروم روی پوست پشت دست بچش حرکت میداد و نوازشش میکرد..

براش مهم نبود که لینو،کای..یا حتی منیجر هم داره نگاهش میکنه

اون چیزی رو اختیار میکرد که مال خودش بود..نه مال ادمای متفرقه..

فلیکس اروم نفش میکشید و سرشو با چشمای بسته عقب تکیه داده بود
بلندی براش یه چیز وحشتناک بود

انگار اون پنج ساعت تبدیل شده بود به پنج روز..
______
بلخره هوا پیما توی یکی از جایگاه های تایلند فرود اومد..فلیکس توی کل مدت سرگیجه داشت و حتی نهارشم نخورد..

و هیونجین هم از عمد چیزی نخورد!..

بعد از برداشتن چمدونا از هواپیما خارج شدن..

فلیکس تلویی خورد و اروم مشغول راه اومدن شد..

لینو دقیقا کنارش راه اومد

+حواسم بهت هست کوچولو..
_کار بدی نکردم که بخوام جواب پس بدم
فلیکس اروم و به سختی لب زد

+ما اینجا نیستیم که با اون متجاوز عشق بازی کنی خب؟سعی کن لمس اضافه از سمت هیونجین ازت نبینم که روزگارتو سیاه میکنم

فلیکس چند ثانیه نگاهی به لینو کرد و بدون جواب دادن حرکت کرد

وقتی کارای فرودگاه تموم شد یه ون سفید اومد دنبال همشون..

یه راست میرفتن سمت هتل یا بهتر همون اتاقای وی ای پی اجاره شده

منیجر خودش هم اتاقیارو انتخاب میکرد..

بلخره رسیدن..یه مجتمع بزرگ بود..

چمدون زیادی برای فلیکس سنگینی میکرد که کای یه قدم بلند برداشت و دسته ی چمدون فلیکسو گرفت

+تا بالا برات میارمش..

فلیکس نگاه خسته و پر تشکری که کای کرد
_ممنونم..

زمزمه کرد

وارد شدن..سالن بزرگی داشت و پله هایی که مستقیم به هر اتاق وصل میشد..

منیجر شروع کرد

+خوش اومدین..توی طول این چند هفته ای که اینجاییم محل اقامتتون میشه این مجتمع..تقریبا باید باهم مثل خانواده رفتار کنید..

بعد از حرف به اون شیش تا‌ چهره ی عبوس خندید و از روی لیس هم اتاقیارو خوند

+با عرض پوزش اقایون..ولی توی هوا پیما کنار هرکی نشستید با همون هم اتاقی میشی..

میتونید به خواست خودتون یکی از اتاقا رو برای سکونت با هم اتاقیتون انتخاب کنید..

هیونجین سری تکون داد
ولی لینو اصلا از این وضعیت راضی نبود..

Hyunlix«Darker than your eyes»Where stories live. Discover now