هیونجین اینقدر خوب با دو دستش کار میکرد که فلیکس رو تا حد فاک هورنی کرده بود..
ولی هیونجین قصدش این نبود که به این زودی بذاره پسرک نهایت لذت رو ببره..
حالا که احساس کرد هر لحظه ممکنه فلیکس کام بشه انگشتشو از داخل پسرک بیرون اورد و هندجابشو نیمه تموم گذاشت و گردن فلیکس رو گرفت+فکر کردی اجازه میدم به این زودی ازش لذت ببری هرزه کوچولوی من؟(عمیق و خشن زمزمه کرد)
کمر فلیکس زیادی درد گرفته بود و از اینکه نذاشت کام بشه تقریبا اشکش درومد..
_..م..مگه سکس نمیخوای..پس چرا عذابم میدی..
+به وقتش خودت با مغز پوک ت میفهمی..
هیونجین بی حوصله کل اون لباسای ناجوری که توی تن پسرکش مونده بود رو درورد و پسر کاملا اشکار شد...صورت خیس پسر کوچولو پر از نا امیدی میل و ترس بود..انگار فراموش کرده بود چند دقیقه ی پیش از همه چی وحشت کرده بود اما الان...!
هیونجین خودش کامل لخت شد و بی شرم خودشو به تن گر گرفته ی اون مروارید کوچولوی بلوند چسبوند و یه کشیده ی محکم دیگه روی لبای متورم و سرخ پسر که خواستار بوسه بود زد..الان فلیکس یه هیت دردناک و در عین حال اروتیک رو تجربه میکرد..لباش رو توی دهنش جمع کرد و با اشک به اون پسره ی بی رحم نگاه کرد..
هیونجین شمعی که کنار دستش بود رو برداشت و زمزمه کرد: خب خب.. اگه بتونی دووم بیاری شاید بذارم داخلت حسش کنی..
فلیکس کورکورانه بدون توجه به درد سرش رو تکون داد و ملافه ی تخت رو توی دستش فشرد..
هیونجین طوری شمع رو کج کرد که پارافینش اب بشه و قطره قطره روی پوست ظریف و حساس پسر بریزه..
به محض برخورد پارافین فلیکس جیغ زد و خودشو به تخت فشرد..با چشمای معصوم و پر از التماسش به چهره ی مفرح و شهوانی هیونجین خیره شده بود..بخاطر اینکه هیت ش رفع بشه داشت داغی اون پارافین لعنتی رو تحمل میکرد..
هیونجین انگشتاش رو داخل موهای پسرک کشید و از دیدن سوختگی درجه سه روی پوست نرم و سفید پسر لذت برد..
کل پارافین هارو روی پوست فلیکس ریخت..پوست کمر فلیکس خیلی قرمز شده بود و امکان نداشت زود خوب بشه..
+جایزه ت رو بهت بدم کوچولو؟زمزمه کرد و پارافین رو از روی پوست پسرکش کنار زد..
_میخوام داخلم حسش کنم..الان..با التماس تمام با لبای لرزونش زمزمه کرد و تنش از اشتیاق داشت تیکه تیکه میشد.. وقتی هیت بود دیگه هیچی براش مهم نبود..هیونجین نتونست جلوی لبخندش رو بگیره.. حس عجیبی نسبت به فلیکس داشت...
با ارامش و اندکی چاشنی خشونت همیشگیش فلیکس رو روی تخت دراز کرد و زیر ران های تو پر و در عین حال لاغر و سفید پسرک بالش گذاشت تا بتونه سوراخ ملتهب و پر نبض ش رو ببینههیونجین پاهای فلیکس رو تا اخرین حد باز کرد..فلیکس چون خیلی وقت پیش یه دنسر باله بود بدنش خیلی انعطاف داشت..
[بنده بسیار کرمو هستم..پس بقیش برای پارت بعد:)😭]
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...