فلیکس دست هیونجینو محکم گرفت..انگشتای گرم هردو مثل دوتا گلبرگ به همدیگه تنیده شده بودن
فلیکس انگار وارد یه دنیای دیگه شده بود..سایدش دیگه اون ساید گارد گرفتن نبود و میخواست نیازش رو برطرف کنه..چه با هیونجین چه با یه الفای دیگه..
نمیدونست الان چرا هم ناله میکنه هم گریه..
حتی وقت نکرده بود یه بوسه ی درست حسابی داشته باشه..
صدای ناله ی دوتا پسر و برخورد بدنای عرق کرده شون بهم زیادی فضا رو اروتیک کرده بود..
با هر ضربه عضو پسر بزرگتر تا عمق وجود فلیکس میرفت و برمیگشت..
از شدت تنشی که به بدنش وارد میشد لباش قفل شده بود و میلی به حرف زدن نداشت..این ناله های فلیکس بود که منظورشو واضح به پسر با تجربه ای که داشت به فاک ش میداد میرسوند..__________________
از نظر هیونجین فلیکس شبیه یه غنچه ی گل رز بود.همونقدر لطیف و سرخ...با اینکه هدفش فقط استفاده بود ولی نمیدونست چرا حین تلمبه زدن بهش فکر میکرد اگه بیوفته دست الفای بعدی چی؟
سعی کرد اوقات لذتشو با این افکارش تیره نکنه..میدونست فلیکس خیلی به لبه نزدیکه و هر لحظه ممکنه کام بشه..
___
کمر پسرکش رو توی دست ازادش گرفت و کمی از تخت فاصله داد..بدون توقف حدود بیست دقیقه میشد که داره داخل پسرک بیچاره پمپ میکنه و از دیدن چهره ش لذت میبره..
+ه..هیون..جین...دارم میمیرم..بذار کام__...
هیونجین نذاشت پسرک حرفش رو تموم کنه و بلخره لبشو روی لبای گلگون پسرک کوبید و بی حوصله مرطوب و نرم بوسیدش..
بین بوس زمزمه کرد
_کور خوندی..تاحالا ندیدم کسی با نگه داشتن بمیره...
بعد یواش خندید..
فلیکس سریع جواب بوسش رو داد و خسته چشماشو بست و سرشو کج کرد تا لبای هوانگ رو بهتر ببوسه..
خیلی زود هیونجین راه زبونشو پیدا کرد و حین پمپ کردن توی حفره ی ملتهب و خیس پسرکش زبون گرمش رو فرو کرد داخل دهنش و توی یه حالت لغزنده و لیز با زبون فلیکس حسابی بازی کرد
فلیکس با نفس نفس گفت:اوه..پسر کوچولو خسته شده؟خوبه کمر من داره حرکت میکنه نه تو..
فلیکس ناخواسته دستشو کنار صورت هیونجین گذاشت..با این کارش یه جرقه ی دیگه توی احساسات گرگ مانند هیونجین خورد..فلیکس با چشمای خمارش توی چشمای هیونجین خیره شد و پاهای کشیده و لاغرش رو دور کمر هیونجین چفت کرد
ضعیف زمزمه کرد
+همیشه کل امگا هایی رو که داشتی اینطوری میکردی؟
هیونجین نیشخندی زد و از سرعتش کم کرد..حالا یه کم وانیلا شده بود
ملایم داخل حفره ی تنگ پسرک ضربه میزد و در جواب گفت:منظورتو نمیفهمم..ولی من هر کاری دلم بخواد انجام میدم..
+قول میدی نودامو پخش نکنی؟من چیزی که میخواستیو بهت دادم..
ضعیف زمزمه کرد و چشماش خمار تر شد..
_من هیچ قولی به هیشکی نمیدم کوچولو..هیچ قولی..میتونم کاری کنم یه روز با استرس از خواب بیدار بشیو یه شب با خیال راحت بخوابی
+ازت متنفرم هیونجین..خیلی زیاد..
صداش حالا به سختی شنیده میشد و مردمک های چشم هاش چون بالاتر رفته بود رو به سختی میشد دید..
هیونجین اروم پوزخند زد ضربه ی ارومی روی صورت فلیکس زد و گفت:حالا میتونی برام بیای..فلیکس انگار منتظر یه حرف بود..با ناله ی بیحال و بلندی کل اون مایع گرم از عضو ش روی شکمش ریخت و اروم چکه کرد..
هیونجین خم شد و کل اون مایع رو از روی شکم پسرکش لیسید..شیرین بود و طعم گس داشت
_خودتو واسه ی راند دو اماده کن بیب..این تازه اولیش بود..
هیونجین دیک ش رو از پسرک کشید بیرون
فلیکس نق نق ارومی کرد و اخی از ته گلوش درومد..بیحال شده بود..با پشت دستاس ضعیفش چشماش رو مالید..
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...