توی همون حالت دراز کشیدم و چشمامو بستم..دیشبم که درست نخوابیده بودم..
«جامپ تایم:با صدای الارمی که گذاشته بودم بیدار شدم..صداش اینقدر بد بود که کل سیستممو بهم میریخت ولی اینقدر خوابای من سنگین بود که باید با همچین زنگایی بیدار میشدم..کلافه غریدم و زنگ رو قطع کردم..ساعت هشت بود و تا من کارامو انجام بدم زمان میگذشت..از جام بلند شدم و دوش سرپایی گرفتم و خودمو سریع خشک کردم ولی لباس نپوشیدم و حوله رو پیچیدم دور کمرم
در اتاق فلیکس رو باز کرده بودم..یه کم همه چی پر عجله شد..چون بیشتر وسایلم توی اون دراور توی اتاق فلیکس بود..
بالشو بغل کرده بود و دستش از تخت اویزون بود
احمق حتی دیشب لامپو خاموش نکرده بود..الان افتاب میتابید و نیازی به لامپ نبود..صورتش توی بالش فرو رفته بود و طوری عمیق نفس میکشید که احساس میکردم داره خفه میشه..
ادکلنی که روی دراور بودو برداشتم و چند پیس روی گردنم زدم..
موهام رو کمی با حوله خشک کردم و عقب دادمشون..
چیزی به صورتم نزدم و حوله رو از دور کمرم باز کردم..همونطور لخت مادرزاد کشو رو باز کردم..
لباس زیرامو برداشتم و یه دست کت شلوار مشکی انتخاب کردم..
شلوار و پیرهن سفید زیرشو پوشیدم ولی الان کت رو نپوشیدم..فلیکس غلتی توی تخت زد..الان دیگه واقعا لبه ی تخت بود و تکون اخر لازم بود تا از تخت بیوفته..
سعی کردم توجه نکنم ولی چون کف خونه پارکت بود ممکن بود وقتی میوفته بدن درد بگیره..
اونم خوابش عمیق بود..
استینم رو بالا دادم و اروم قدم برداشتم تا از اتاق فاکی برم بیرون که طبق حدس من اخرین غلت رو زد..
دقیقا وقتی داشت از تخت میوفتاد به طور غریزی چمپاتمه زدم و گرفتمش..
دقیقا مثل توپ بسکتبال افتاد توی بغلم..
جالبه اصلا بیدار نشد و به جای کولی بازی دروردن سرشو چسبوند به سینه م و دوباره خوابش برد..
اروم تکونش دادم..
+بلند شو...اینقدر نخواب...
اروم گوشه ی چشمشو باز کرد و وقتی دید توی بغل منه خودشو عقب کشید..
_س..ساعت چنده..نگاهی به ساعت توی مچ م کردم و گفتم:8:45
خوابالو و گیج نشست روی پارکت و موهای بلوندش بهم ریخته بود..
خمیازه کشید و سرشو گذاشت لبه ی تخت..
چشماش داشت بسته میشد دوباره که اخم کردم و از عمد بلند گفتم:بلند شو خودتو درست کن..همین الان..
YOU ARE READING
Hyunlix«Darker than your eyes»
Werewolf~رمانی با طعم اسمات~ لی فلیکس امگای ظریف که توی دنیای الفا های خشن گیر افتاده و همیشه مورد ازار قرار میگیره.. اما با قبول شرط هیونجین زندگیش کمی تغییر میکنه.. _____________________________________ فلیکس برای کار کردن مجبور شد به کمپانی(رز ابی)بره ت...