Yibo POV:
در رو به ارومی بستم و نفس لرزونم رو بیرون فرستادم.
بالاخره بعد از چند شب اینجا بودم! توی دفتر پدرم!
چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و شروع به گشتن کردم. با اینکه خودم هم نمیدونستم دنبال چی میگردم اما باید برای فهمیدن حقیقت یه کاری میکردم.
اسناد زیادی توی اتاق پدرم بود اما هیچکدوم چیز به درد بخوری نبود.
با خستگی روی صندلی پدرم نشستم و نگاه کلی به اتاق انداختم که قاب عکس های روی میز توجهم رو جلب کرد.
یکی از قاب عکسها عکس بچگی من کنار پدر و مادرم بود. قاب عکس بعدی عکسی از جوونیهای پدر و مادرم بود و قاب عکس اخری، عکس پدرم همراه مردی بود که بهش میخورد جوون تر از پدرم باشه. موهای مشکی و لبخند کجش بی شباهت به پدرم نبود اما هر چقدر توی خاطراتم میگشتم مردی با این مشخصات پیدا نمیکردم. ممکن بود اون عضوی از خانواده پدرم باشه؟
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...