part 24

270 77 0
                                    

Yibo POV

بدون اینکه تمرکزی روی جلسه داشته باشم نگاهی به ساعت کردم و دوباره به در خیره شدم.
از دیروز که ژان برای سرکشی به انبارها رفت، هنوز برنگشته بود.
می‌دونستم بعضی انبار ها چند ساعت با شهر فاصله دارن و حتی ممکنه چک کردن انبار کل شب طول بکشه اما هیچ‌جوره نمیتونستم نگرانیم رو کنترل کنم و کلافگی و بی‌حوصلگی به راحتی توی چهره‌ام مشخص بود.
نباید تا الان...
با باز شدن ناگهانی در بالاخره دیدمش.
ظاهرش کمی نامرتب و زیر چشم هاش سیاه شده بود اما به نظر نمی‌رسید مشکل خاصی داشته باشه.
نفس راحتی کشیدم و از جا بلند شدم.
نمیدونم چرا ایستادم اما بدنم ازم فرمان نمی‌برد، آغوش کشیدن مرد مقابلم رو طلب میکرد اما جلوی جانگ و بقیه...
ژان با همون قدم‌های بلندی که ازم دور شده بود خودش رو بهم رسوند و دست هاش رو دور کمرم حلقه کرد.
بدون اینکه اهمیتی به افراد حاضر توی اتاق بدم، دستم رو بالا آوردم و همزمان که سیگار رو بین لب هام می‌ذاشتم دستم رو دور گردنش حلقه کردم.
با بوسه ای که روی گردنم نشوند، چشم‌هام بی اختیار بسته شد.
دستش روی یقه پیراهنم نشست و دکمه اول پیراهنم رو باز کرد.
کامی از سیگار گرفتم و با صدایی که دورگه شده بود گفتم:

- جلسه تمومه. همه بیرون!

انگار همشون منتظر همین حرفم بودن که بدون معطلی از اتاق خارج شدن. ژان مکی به گردنم زد و زبونش رو روی شاهرگم کشید که بالاخره طاقتم تموم شد...

𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐Where stories live. Discover now