Yibo pov:
توی خونه درختیای که پاتوقمون بود نشسته بودیم و ژان دقیقا رو به روم بود و جوری به کیف توی دستم خیره شده بود که انگار در حال جا به جا کردن مواد مخدریم.
به سختی جلوی خنده ام رو گرفتم و دفتر قرمز رنگ رو بیرون اوردم.
ژان بدون صبر، دفتر رو تقریبا از توی دستم چنگ زد و اون رو باز کرد و مشغول خوندن شد. با هر صفحه ای که میخوند چهره اش بیشتر از قبل شوکه میشد و من تمام مدت با لذت بهش خیره شده بودم.
اگه میتونستم خودم هم چندتا دفتر دیگه درست میکردم تا بدون هیچ مشکلی ساعت ها به نیم رخش خیره بشم اما من مثل ژان توی نوشتن هیچ استعدادی نداشتم.
عکسی که روی اخرین صفحه بود رو برداشت و اون رو بالا گرفت.
- پس اونا این شکلی بودن!
سری تکون دادم.
- درسته اون گادفادر و معشوقهاشه.
ژان عکس رو با احتیاط سرجاش گذاشت و گفت:
- دلم میخواد یه عشق مثل عشق اونا پیدا کنم.
بی اختیار پوزخندی زدم.
- منم دقیقا همچین حرفی رو به پدربزرگم زدم...
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...