Yibo POV:
در ماشین رو باز کرد و با کشیدن بازوم، مجبورم کرد تا از ماشین پیاده شم.
اخم بدی بهش کردم و بازوم رو از دستش بیرون کشیدم. بادیگارد خر زور که شبیه پاتریک بود به عمارت اشاره کرد.
- گادفادر داخل منتظرتونن!
دندون هام رو روی هم ساییدم و قبل از اینکه دوباره خرکشم کنن خودم به سمت عمارت رفتم.
عمارت با سنگ های سفید تزیین شده بود و خیلی قدیمی به نظر میرسید.
به محض اینکه وارد ساختمون اصلی شدم به خدمه به خط شده مواجه شدم.
با دیدن مردی که خیلی خونسرد روی یکی از کاناپه ها نشسته بود و گیم اف ترونز تماشا میکرد پوکر شدم.
یعنی انقدر بیکاره؟
مرد آشنا با دیدنم از جا بلند شد و مقابلم ایستاد.
دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت:
- فکر کنم رسما به هم معرفی نشدیم. وانگ جیهیون هستم. عموت!
کوتاه دستم رو توی دستش گذاشتم.
- فکر نکنم نیاز به معرفی داشته باشم.
جیهیون دوباره روی کاناپه نشست و با دست بهم اشاره کرد بشینم.
- شنیدم دیشب سعی کردی فرار کنی.
با یاداوری تلاش ناموفقم برای فرار، اخم هام دوباره توی هم رفت.
- و شما هم برام نگهبان گذاشته بودین!
مرد لبخند کجی زد. انگار حسابی با من سرگرم شده بود.
- خب من و پدرت هم تلاش کردیم پس از تو هم بعید نبود بخوای شانست رو امتحان کنی. البته فرار ما موفقیت امیز تر از تو بود.
سری تکون دادم. اعصابم خورد بود و جوابی برای شوخی های بیمزه جیهیون نداشتم.
جیهیون وقتی بی میلی من رو دید از جا بلند شد.
- من یه قرار ملاقات دارم. تا وقتی برگردم میتونی مستقر بشی و اگه سوالی داشتی میتونی وقتی برگشتم ازم بپرسی یا از بادیگاردم الکس بخوای برات توضیح بده.
سری به نشونه تایید تکون دادم و چیزی نگفتم. فعلا فقط نیاز داشتم تنها باشم تا اتفاقات پیش اومده رو هضم کنم.
وانگ دستی به یقه کتش کشید و با گام های بلند از عمارت خارج شد.
سرم رو بین دست هام گرفتم. نگاه بیچاره ای به چمدون های پشت سرم کردم. کاش از خواب بیدار میشدم....
STAI LEGGENDO
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...