Zhan POV
خونی که از بدنش جای شده و دستها و لباسهام رو رنگی کرده بود ترس و وحشتی بیسابقه به جونم انداخت؛ اما وحشتناکترین قسمت ماجرا چشمهای بستهاش و سینهای بود که به سختی بالا پایین میشد.
به آرومی روی زمین نشستم و بدنش رو به خودم تکیه دادم، چشمهام پر از اشک شده بود و دیدم رو تار میکرد. صدای قهقههی پدرم توی انبار اکو میشد و روی اعصابم خط میانداخت.- حالا مجبوری باهام بیای!
پدرم گفت و پیروزمندانه ابرو بالا انداخت. حق با اون بود، حالا که گادفادر زخمی شده بود و نمیتونست کاری بکنه عملا من هم نمیتونستم کاری بکنم.
چرا انقدر بیعرضه و دستوپاچلفتی بودم که حتی حالا که در آستانهی ۳۰ سالگیم هستم بقیه باید ازم محافظت کنن؟
با کنار رفتن کتش و نمایان شدن اسلحهاش خون توی رگهام یخ زد. بیاختیار دست بردم و اسلحه رو از جاش بیرون کشیدم. با دستهایی که میلرزید اسلحه رو بالا آوردم و به سمت پدرم نشونه گرفتم.- ب-بزار... ما... ب-بریم.
پوزخندی زد و گفت:
- اوه ژان پسرم! اونو بزار کنار تا به خودت آسیب نزدی.
دست دیگهام رو از روی سینهی گادفادر برداشتم و با دو دست اسلحه رو چسبیدم و فریاد زدم:
- گفتم بزار بریم.
مردهایی که احاطهامون کرده بودن، دوباره آمادهی حمله شدن.
- دست نگه دارین. اون تاحالا حتی یه اسلحه هم از نزدیک ندیده پس نمیتونه شلیک کنه؛ آروم باشین.
پدرم گفت و به راحتی روی صندلیش لم داد. حق با اون بود؛ آره... متاسفانه حق با اون بود. اما مگه یه شلیک چقدر کار داشت؟ هیستریک خندیدم و گفتم:
- اوه پدر سادهی من! معلومه که میتونم. من سالهاست زیر نظر گادفادر آموزش دیدم و براش جاسوسی میکردم و به راحتی میتونم این گلولههای خوشگلو توی مخ افرادت خالی کنم. همین الان هم افراد گادفادر توی راه اینجان؛ چون پدرمی آخرین لطف رو بهت میکنم و میگم قبلِ رسیدنشون فرار کنی!
به وضوح مردد شدن پدرم رو میتونستم ببینم اما تنها کاری که واقعا میتونستم بکنم این بود که توی دلم دعا کنم پدرم واقعا دروغهام رو باور کنه. پدرم از جاش بلند شد و نگاه وحشتناکی بهم انداخت.
- جواب این نمکنشناسیت رو میدی شیائو ژان!
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...