Zhan pov:- باشه باشه شباهت اسمی رو قبول میکنم اما اجازه بده این داستانو توی پیجم بزارم مطمئنم کلی ویو و لایک میخوره..
ییبو نگاهش رو با بی میلی به تخته داد.
- نمیدونم...اگه یکی پیگیر این قضیه بشه و بفهمه این ادما واقعی بودن چی؟ نکنه دولت هر چی داریم رو مصادره کنه؟
دفترم رو بالا بردم و توی سرش کوبیدم.
- احمق! هر چی بوده مال گذشتهاس چرا باید بخوان بعد این همه سال مال و اموالتونو مصادره کنن؟
ییبو نفس عمیقی کشید.
- نمیدونم ولی بازم حس خوبی به این قضیه ندارم. انگار که دارم داستان اولین جق زدنمو میزارم توی فضای مجازی...
و بار دیگه این دفتر من بود که توی سرش خورد.
- خود گادفادر اجازه داده ژان خاطراتشونو بنویسه بعد تو برای من چسی میای؟ تو از گادفادرم یُبس تری...
ییبو چشم غره ای بهم رفت.
- گمشو بابا همه که مثل تو از شاشیدنشونم تو مجازی حرف نمیزنن...
خواستم چیزی بگم که با صدای معلم هر دو خشکمون زد.
- وانگ ییبو و شیائو ژان! امرور برای تنبیه شما دوتا کلاس رو تمیز میکنین...
و این نگاه خشمگین ییبو بود که بهم دوخته شده بود.
STAI LEGGENDO
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...