Yibo POV
همونطور که انتظار داشتم گلوله وسط سیبل نشست و ژان با غرور به سمتم اومد.
روز قبل باهم شرط بسته بودیم که اگه بتونه همه گلوله هاش رو وسط سیبل بنشونه، اجازه بدم توی معامله بعدی همراهم بیاد و همنطور که انتظار داشتم اون به خوبی از پسش بر اومده بود.اسلحه رو روی میز کوبید و گفت:
- نظرتون چیه گادفادر؟مورد تایید بود؟
سری به نشونه مثبت تکون دادم.
- با اینکه فقط چهار ماهه داری اموزش میبینی اما پیشرفتت عالیه.
لبخندی زد و گفت:
- پس تو معامله بعدی میتونم بیام؟
بهش خیره شدم.
- همونطور که قول دادم میتونی بیای. امشب ساعت یازده!
با شادی خندید و گفت:
- بالاخره بعد از چهار ماه میتونم از این خراب شده بیرون برم.
با دیدن چشم های براقش حس خوبی که داشتم، دو برابر شد. توی این چند ماه ژان عوض شده بود و دیگه اون پسر خجالتی و دست و پاچلفتی چندماه قبل نبود. الان برای همراهی من آماده بود!
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...