part 16

296 84 0
                                    

Yibo POV

همونطور که انتظار داشتم گلوله وسط سیبل نشست و ژان با غرور به سمتم اومد.
روز قبل باهم شرط بسته بودیم که اگه بتونه همه گلوله هاش رو وسط سیبل بنشونه، اجازه بدم توی معامله بعدی همراهم بیاد و همنطور که انتظار داشتم اون به خوبی از پسش بر اومده بود.

اسلحه رو روی میز کوبید و گفت:

- نظرتون چیه گادفادر؟مورد تایید بود؟

سری به نشونه مثبت تکون دادم.

- با اینکه فقط چهار ماهه داری اموزش میبینی اما پیشرفتت عالیه.

لبخندی زد و گفت:

- پس تو معامله بعدی میتونم بیام؟

بهش خیره شدم.

- همونطور که قول دادم میتونی بیای. امشب ساعت یازده!

با شادی خندید و گفت:

- بالاخره بعد از چهار ماه میتونم از این خراب شده بیرون برم.

با دیدن چشم های براقش حس خوبی که داشتم، دو برابر شد. توی این چند ماه ژان عوض شده بود و دیگه اون پسر خجالتی و دست و پاچلفتی چندماه قبل نبود. الان برای همراهی من آماده بود!

𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐Where stories live. Discover now