part 23

270 76 1
                                    

Yibo POV

کمرش رو به آیینه چسبوندم و روی لب‌هاش زمزمه کردم:

- مطمئنی مشکلی نداری تنهایی برای سرکشی به انبارها بری؟

لبخندی زد:

- داری دو ماشین بادیگارد باهام می‌فرستی، چطور می‌تونی بگی تنهام؟‌

چشم‌هام رو توی حدقه چرخوندم.

- هیچ‌کدوم از اون احمقا نمی‌تونن مثل من ازت محافظت کنن!

سرش رو نزدیک کرد و لاله گوشم رو بوسید

- البته که نمی‌تونن!

دستم رو از کمرش به سمت باسنش سوق دادم.

- پس نرو. فردا بیکارم باهم می‌ریم.

- ییبو، فردا جلسه داریم و قبل جلسه به لیست انبارها نیاز داریم. امروزم به اندازه کافی سرت شلوغ هست. بذار تنها برم. قول می‌دم اتفاقی نیفته!

با لحن صبور و اروم همشگیش گفت و سعی کرد متقاعدم کنه. البته که موفق بود اما هنوزم حس خوبی نداشتم.

- مهم نیست، جلسه رو کنسل می‌کنم.

- ییبو!

اسمم رو با تحکم صدا زد و جدی توی چشم‌هام خیره شد و ادامه داد:

- همون‌طور که صبح قرار گذاشتیم من برای سرکشی به انبارها می‌رم.

قبل از این‌که مخالفت کنم خم شد و لب‌هام رو محکم و طولانی بوسید. به محض شل شدن دست‌هام من رو به عقب هل داد و از آغوشم بیرون اومد. قدم‌های بلندش رو به سمت در کشید و از اتاق خارج شد.
بی‌اختیار زمزمه کردم:

- چه‌جوری از اون خرگوش لرزون توی دیدار اول به کسی تبدیل شدی که تو روی گادفادر می‌ایسته؟

𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐Where stories live. Discover now