Yibo pov:
دفتر قرمز رنگ رو برای بار هزارم ورق زدم و به اسم هایی که توی دفتر نوشته شده بود نگاه کردم. اسمی از نامخانوادگی گادفادر توی دفتر نیومده بود اما از اونجایی که جد من بوده پس فامیلش وانگ بود....وانگ ییبو! درست مثل من و مشوقهاش...معشوقهای از خاندان شیائو به اسم ژان...شیائو ژان!
دفتر رو بستم و خودم رو روی تخت پرت کردم.
چطور متوجه چنین چیز واضحی نشده بودم؟
ولی ژان نمیتونست بچه داشته باشه و پدربزرگ هم اسمی از اینکه بچه دیگهای رو هم به سرپرستی گرفته باشن نیاورده بود پس امکان نداشت ارتباطی بینشون باشه....
گوشیم رو از روی میز کنار تخت چنگ زدم و صفحه چتم با ژان رو اوردم.
- این فقط یه شباهت اسمیه! همین!
تایپ کردم و دکمه ارسال رو زدم.
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...