Zhan pov:- دیگه کم کم داره حسودیم میشه.
چشمکی بهش زدم.
- بایدم بهش حسودی کنی! اون یه مافیای با ابهت و به شدت کراش بوده! منم اگه بودم بهش پا میدادم!
با لگدی که ییبو به پام زد اه از نهادم بلند شد.
- اخ..وحشی! خب راست میگم دیگه وگرنه عصبی نمیشدی!
ییبو پوزخندی زد.
- عمرا! من به ادمی که سال هاست مرده حسودی نمیکنم.
چشم هام رو توی حدقه چرخوندم.
- باشه بابا! ولی یه چیزی این وسط خیلی عجیبه!
ییبو سرش رو از روی میز برداشت و منم به تبعیت ازش صاف نشستم.
- هممم...چی عجیبه؟
با دستم خط های فرضی روی میز کشیدم.
- اینکه چرا اسم من و تو انقدر شبیه گادفادر و معشوقشه....**************************************
ببینید کی برگشته!!!!
خب خب میخوام اگه خدا بخواد فصل دو گادفادرو دوباره شروع کنم🤣😭
برای شروع برای پارت بعد کامنت و لایکا رو حسابی بترکونین تا تند تند براتون اپ کنم اگه شرایط لایک و کامنتا خوب باشه شاید در روز دو یا سه پارت هم اپ کنم ولی شرط اپ نمیزارم😉😉 البته همه چی بستگی به شرایط داره که لایک و کامنتای این پارت چطور باشه.
لاو یو💙
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...