Yibo POV
زیرچشمی بهش خیره شدم. این اولینباری بود که توی یه معامله همراهم حاضر میشد اما ظاهر خونسردش جوری نمود میکرد انگار سالهاست توی اینکاره.
پوزخندی به آرامش ظاهریش زدم. حداقل من بهتر از هر کسی میدونستم که چقدر استرس داره و چرا اینطور طلبکارانه دست هاش رو توی جیبهاش، برای پنهان کردن لرزش دست هاش، فرو کرده.
جانگ با تعجب بهش خیره شده بود و این کمی عصبیم میکرد.- جنسا مشکلی نداره میتونی پولتو بگیری.
گفتم و به هائو که کیف پول دستش بود اشاره کردم تا جلو بره و کیف رو بهش بده.
جانگ کیف رو گرفت و با لبخندی گفت:
- کار کردن باهات همیشه راضیم میکنه گادفادر.
سری تکون دادم و رفتنشون رو تماشا کردم. به محض اینکه در اتاق بسته شد ژان نفس راحتی کشید و عضلات منقبض شدهاش رو شل کرد.
با سر بقیه افراد رو مرخص کردم و وقتی بالاخره تنها شدیم ژان آهی کشید:- از اونی که فکر میکردم سختتر بود.
ابرویی بالا انداختم.
- اما خوب از پسش براومدی. بهزودی خبر دستیار جدید گادفادر همهجا میپیچیه و اون روز تبدیل به هدف خیلیها میشی. هنوز برای عقب کشیدن دیر نشده.
لبخند کمرنگی زد و به سمتم اومد. لبهاش رو روی لبهام گذاشت و بوسه نرمی زد. این هم یکی دیگه از تغییرات عجیب و ناگهانی ژان بود که خجالت رو کنار گذاشته بود.
- هیچوقت به این اندازه مطمئن نبودم. اون لحظهای که تیر خورده توی بغلم افتاده بودی یا پدرم من رو میزد و کاری از دستم برنمیاومد فهمیدم لازمه برای خودم و برای اینکه کارهایی که برام کردی بی فایده نشه، باید قدرتمند بشم. باید کسی باشم که لیاقتت رو داشته باشه ییبو.
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...