Yibo POV
با لباسهای خونی روی تخت نشستم و به چهرهی غرقِ خوابش خیره شدم. دکتر گفته بود مشکل خاصی نداره و زخمهاش رو بخیه زده بود؛ اما هنوز هم نمیتونستم از فکر اینکه کی همچین بلایی سرش آورده بود، بیرون بیام.
البته حدس زدنش کار زیاد سختی نبود اما نمیخواستم تا وقتی بهوش نیومده و خودش چیزی نگفته، قضاوتش کنم. غلتی به پهلو زد که باعث شد پتو از روی شونههای برهنهاش کنار بره. خودم لباسهای خونیش رو درآورده و از مستخدم خواسته بودم اونها رو بشوره.
هنوز هم چهرهی شوکهی خدمتکارها، وقتی اون رو به اتاقم بردم و لباسها رو بهشون دادم، جلوی چشمهامه. حق داشتن تعجب کنن من کسی بودم که از لمس شدن توسط بقیه متنفر بودم و حالا خودم با خواست خودم اون پسر رو در آغوش کشیده و به اتاقم، جایی که هیچکس رو به اون راه نمیدم، آورده بودم.
سیگاری بیرون کشیدم و در حالی که روشنش میکردم به تاج تخت تکیه دادم. بیاختیار نگاهم به سمت نیمرخ پسر کشیده شد؛ اولش فقط کنجکاو شدم این پسر کیه که همیشه توی جشنها کت قرمز رنگ میپوشه و وقتی متوجه شدم اون پسرِ قرمزپوش فرزند اون شیائوی عوضیه، تعجب کردم.
نمیدونستم اون چقدر از کارای پدرش خبر داره اما توی اون لحظه چهرهی معصومش منو بدجور جذب کرده بود؛ طوریکه وقتی به خودم اومدم، صبح شده بود...
YOU ARE READING
𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐
Fanfiction• خلاصه: گادفادر مافیا به خاطر علاقهاش به رنگ قرمز، توجهش به پسر رقیبش که به طرز عجیبی همیشه کت بلند قرمز رنگ میپوشه، جلب میشه و تصمیم میگیره باهاش صحبت کنه اما درست چند ساعت بعد اون رو خونآلود جلوی خونه اش پیدا میکنه.... ________________________...