season 2 part 11

90 23 12
                                    

Yibo pov:

بی قرار به ساعت روی دیوار خیره شدم. ساعت اول کلاس‌هامون در حال تموم شدن بود اما صندلی ژان هنوز خالی بود‌.
اولین باری نبود که ژان دیر می‌کرد ولی این دلیل خوبی نبود تا نگرانش نشم.
گوشیم رو از داخل جیب شلوارم بیرون کشیدم و سعی کردم بدون جلب توجه معلم، گوشیم رو چک کنم.
با ندیدن هیچ زنگ یا پیامی، اهی کشیدم.
مثل اینکه باید منتظر میموندم.
با شنیدن صدای زنگ بی‌حوصله دفترم رو بستم و سرم رو روی میز گذاشتم.
بدون ژان، حیاط مدرسه برام جذابیتی نداشت.
کم کم داشت پلک‌هام سنگین میشد که صدای عقب کشیده شدن صندلی کنارم باعث شد هوشیار بشم.
به سرعت چشم‌هام رو باز کردم و نگاه شاکی و همراه با اخمم رو به ژان دوختم.
ژان لبخندی زد و گفت:
- چرا نرفتی بیرون یه هوایی به کله‌ات بخوره؟
توجهی به سوالش نکردم.
- دیر کردی!
ژان هم مثل خودم سرش رو روی میز گذاشت.
- توی خونه یه مشکلی پیش اومد.
کوتاه توضیح داد و من هم دیگه سوالی نپرسیدم.
طی یک قرارداد نانوشته هیچکدوم علاقه‌ای به صحبت راجب خانواده‌هامون نداشتیم.
- اقای لی چه مباحثی رو درس داد؟
شونه‌ای بالا انداختم.
ژان اهی کشید.
- حداقل تطاهر کن بیشتر اهمیت میدی!
ریز خندیدم.
- تنها دلیلی که باعث میشه مدرسه بیام تویی!
و به چشم‌های ژان خیره شدم.
ژان چیزی نگفت اما نگاهش عجیب شده بود. با صدای زنگ ژان سرش رو از روی میز برداشت و صاف نشست.
لبخند کجی گوشه لبم نشست.
تصمیم رو گرفته بودم. باید قبل از فارغ التحصیلی به ژان اعتراف میکردم.

𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐎𝐃𝐅𝐀𝐓𝐇𝐄𝐑 𝐒𝟏, 𝟐Where stories live. Discover now