20th X

450 55 3
                                    

توی سکوت چند ثانیه ای یه بار دیگه کارم رو پیش خودم بررسی کردم. من کار درستی کردم؟ اون شناسنامه همیشه توی کیف منه چون نمی خوام دست یکی مثه چانیول بیفته...چون نمی خواستم کسی بفهمه. این کار من چه نتیجه ای رو ممکنه به دنبال داشته باشه؟ چانیول اگه بفهمه یولی خودشه اونو ازم میگیره؟ یا شاید 1000 تا اتفاق دیگه بیفته

گذاشتم سکوت ادامه پیدا کنه تا بیشتر و بیشتر فکر کنم... با اینکه میدونستم چانیول همینطوریش از قبل حالت عادی نداره و هر لحظه ممکنه روانی شه و سکوت بدترش میکنه به سکوتم ادامه دادم ...

چانیول فقط به اون صفحه خیره بود و بعد از چندین لحظه اولین حرفش این بود: من... اون... من با تو... کِی؟ کجا؟

چشماش رو بست: من وقتی مست میکنم هیچی یادم نمی مونه. ینی میگی... خدای من... بهت آسیب رسوندم؟ من حتی نمی دونستم همچین گندی به پا کردم، واسه چی توی اینترنت اعلام نشد؟ منیجر هیونگ چرا نمی دونه...؟ بکهیون باید بدونه؟ نه من بدون اون هم رفته بودم... شایدم اونا میدونن و به من نمی گن. اون هی؟ باید ازت تشکر کنم که اینو لو ندادی؟ خدای من...

استرس گرفته بود. خیلی تند تند حرف میزد. اون فکر کرده یه بار که مست کرده بوده با من خوابیده...؟

نمی دونم باید بذارم توی همین فکر باشه یا راستش رو بهش بگم؟ اون حق این رو داره که راستش رو بدونه؟

این برداشت چانیول واقعا یه جرقه توی ذهن من زد. این که جلوش نقش بازی کنم.

تو چشمام خیره شده بود: من... او مای گاد یه چیزی بگو... شاید واسه همین بود که ازدواج من و یونمی سر نگرفت، این سرنوشته! خدا میدونست تو یه جایی اون بیرون هستی و به کمک من احتیاج داری. اگه من با اون ازدواج میکردم یولی چی میشد؟ اون تنهایی باید بزرگ میشد، یونمی هیچوقت نمی پذیرفت بچه ی یکی دیگه رو بزرگ کنه اون لوس تر ازین حرفا بود

آره...

چطوره وانمود کنم همین بوده تا چانیول فکر کنه پدر یولیه. اینطوری احتمال اینکه آسیبی بهش بزنه 0 میشه. هیچکس بچه ی خودش رو اذیت نمی کنه. از طرفی هم اگه یه بار فکر آزمایش DNA بیفته و جواب آزمایش 100 درصد صحیح بیاد پای پدر و پسر بودن میذارن و میگن خطای دستگاهم هست

چانیول یه لحظه لبخند زد. حس کردم شاید این اولین بار توی عمرش بعد از رفتن اون دختره ست که حس کرده از رفتنش خوشحاله

داشت باعث میشد بیشتر دلم بخواد بهش دروغ بگم... اون خوشحاله، و با این طرز فکر یولی هم میتونه خوشحال باشه و شاید هیچوقتِ هیچوقت راز من لو نره درنتیجه منم خوشحالم. این یه موقعیت برد برد برای ما سه تاست. یه دروغ سفید... وایت لای.

Collision XYWhere stories live. Discover now