دری که دیشب بی دلیل قفل شده بود رو ساعت 4 صبح، بعد از فقط 2 ساعت خواب باز کردم. هوا هنوز تاریک بود و تا طلوع کلی مونده بود. اون وقت من داشتم پا میشدم تا برم دستشویی.
چانیول یه چرخ تو تخت زد اما بیدار نشد. اونم خوابش خیلی سبک نیس که با این چیزا بیدار شه. قبل ازینکه برم به یولی سر زدم و چون با آرامش خواب بود رفتم دستشویی، جلوی آینه یه آب به صورتم زدم و بدتر از قبل بیدار شدم. شاید نباید اینکارو میکردم اما هنوزم مثه دیشب گرمم بود.
فکر نکنم تب باشه. من حالم خوبه. تو آشپزخونه یه فنجون چایی درست کردم و رفتم توی هال.
دراز کشیدم روی مبل و داشتم سقف رو نگاه میکردم. دستمو برعکس روی پیشونیم گذاشتم. منتظر سرد شدن چایی بودم.
باید چیکار کنم؟ تا عروسی فقط یکم دیگه مونده. 3 روز دیگه برای خرید لباس میریم و هفته ی بعد روز جمعه عروسیه.
نکته ی جالبش اینه که یولی عروسی پدر مادر الکیه خودش رو میبینه و ما عروسی پدر مادرای خودمون رو ندیدیم. نمی دونم این حس خوبیه یا نه و یولی اون روز خوشحاله و اصلا درک میکنه چی شده یا نه.
الانم نمی خوام به این فکر کنم. این آخرین مشکلمه.
باید به این موضوع فکر کنم که چطوری چانیول نفهمه من یولی رو دنیا نیاوردم و چیزای دیگه... رازای دیگه ای که بینمون هست نباید هیچوقت لو بره و این تنها چیزیه که من میدونم.
کارای زیادی میشد انجام داد اما فکر اینکه یه شب قبل عروسی با یکی دیگه باشم، یا بخوام پیش دکتر برم یا هر راه دیگه ای فقط حالمو بد میکرد... من چانیول رو دوست دارم و بهش خیانت نمی کنم. اونم اول کار. تازه ممکنه اگه با یکی دیگه باشم ازش ایدز یا هرپس بگیرم... -_- اون وقت اوضا ازینی که هست بدتر میشه. کاش منم قدیما یه دوست پسری چیزی داشتم...
اوه راستی قراره یولی رو برای آزمایش DNA ببرن. باید حواسمو جمع کنم زیادی وارد جزئیات نشن تا نفهمن یولی یه کلونه. اگه کارارو یه دستگاه انجام بده امکان نداره چیزی لو بره. خوش بختانه حتی یه کلون هم 100 درصد مثل موجود اولیه نیست و خطای دستگاه هم هست پس ممکنه جواب 99 درصد بیاد و این خوبه.
داشت با فکرام روی مبل خوابم میبرد. چایی رو برداشتم و نشستم. یکم ازش خوردم.توی سکوت خونه غرق شده بودم که یهو از راهرو سر و صدا شنیدم. یه چیزی مثه صدای خوردن یه ظرف به زمین بود. صدای آهن روی سنگ. ینی ممکنه دزد باشه؟ یا یه ساسنگ...
باید چانیول رو بیدار کنم؟؟
اما خونه که نگهبان داره... پس کسی نمی تونه واردش شه. بهترین سیستم امنیتی واسه ی این خونه ست. چون این خونه ی اکسوئه پس هرکی هست خودیه.
شاید چنگوک و سوهو دعواشون شده :/ اول صبحی... ینی نصف شبی... نه بابا...
سرمو از در بردم بیرون. صدا کاملا قطع شده بود اما چشمم به آسانسور افتاد که عددش در حال عوض شدن بود و این ینی یکی توی یه طبقه، اونم ساعت 4 صبح آسانسور رو زده و منتظرشه. یا شایدم الان توش باشه و داره بالا یا پایین میره.
YOU ARE READING
Collision XY
Fanfictionبچه ی من یه کلونه. کلون پارک چانیول... من میتونستم یه دختر ساده باشم اما نیستم. من خودم زندگی سخت رو انتخاب کردم و حالا باید تاوانش رو پس بدم... Warning : R rated episodes : 4th Y 5th Y 8th Y Highest 🏅 #1 on Chanyeol