Part2

1.4K 136 2
                                    

وقتی وارد دانشگاه شدم همه برگشتن سمتم
منم بدون توجه بهشون به راه هم ادامه دادم و دنبال دفتر مدیر دانشگاه میگشتم ....
اینجا خیلی بزرگه ....الان نیم ساعته که دارم میگردم ولی دفتر رو پیدا نمی کنم
بهتره از یکی بپرسم
تقریبا همه رفته بودن سر کلاس هاشون و تعداد کمی بیرون بودن و البته همین تعداد هم پسر بودن
رفتم سمت 4 تا پسری که به دیوار تکیه داده بودن و داشتن با هم حرف میزدن و میخندید ان
-سلام...میخواستم بپرسم دفتر مدیر کجاست؟؟
یکی شون قد بلند و موهای خرمایی با چشمای قهوایی بود که روبه روم ایستاده بود
یکی دیگه یکم قدش کوتاه بود اونم موهای قهوایی داشت ولی چشماش عسلی بود و پوست سفید داشت اونم کنار همون پسر مو قهوایی بود ..یکی دیگه که کنار همین پسره بود قد بلند بود و بور بود یکی شون که کنارم بود قد نسبتا بلندی داشت چشماش آبی بود و موهاش قهوایی بود و پوستش سبزه بود یکی دیگه اشون هم موهاش مشکی بود و پوست سفید ی داشت و چشماش هم قهوایی تیره بود
اونی که چشماش عسلی بود یه سوت کشید و لباشو گذاشت بین دندوناش....
اونی که بور بود خواست جواب بده که که چشم قهوایی تیره پرید جلوش
چشم قهوایی تیره:با من بیا من نشونت میدم
چشم عسلی:من نشونش میدم ...تو برو کنار
بعد اومد جلو اون چشم قهوایی وایساد
-میشه تمومش کنین ؟؟من فقط پرسیدم دفتر مدیر کجاست ...نمیخواد کسی باهام بیاد فقط بگین باید از کدوم طرف برم

چشم عسلی :بهتره تنها نری ...بهتره یکی باهات باشه چون اینجا اون جوری که فکر میکنی نیست خانومی
یه نفس عمیق کشیدم تا یکم خودمو کنترل کنم ...اینا خیلی رو اعصاب ان. ..تازه فکر کنم مخش تعطیل ه....میگه بهتره تنها نری مگه اینجا لولو داره؟؟
-میشه بگین باید کجا برم؟؟ل....
داشتم حرف میزدم که صدای داد یه مرد باعث شد حرفمو قطع کنم اون پسرا هم ه برگشتن سمت صدا و با ناراحتی به اون مرد نگاه کردن
چشم ابی:الان میگه چرا سر کلاساتون نیستین ...

چشم قهوایی:اه...آره
اون مرده به کسایی که وایساده بودن گفت بره سر کلاس اون پسرا هم خودشون رفتن ....رفتم سمت مرده
--------------------------------------------------
فك نكنم اصن كسي اينو بخونه ولي بدونين اگه صاحبه اين داستان تو واتپد اينو نذاشته باشه واقعا از دست ميدين داستانش خيلي خوبه

University full of Horror Where stories live. Discover now