الان تو اتاقیم و من منتظرم که هانی برام توضیح بده اینجا چه خبره
-خب شروع کنهانی:مطمئنی .
-اره ..شروع کن
هانی:خب ...حدود 50 درصد اینجا خون آشام ان
چی؟؟
-چی؟؟؟؟؟
با دهن باز داشتم نگاش میکردم ...
-داری شوخی میکنی ؟؟
از رو تخت بلند شدم
هانی:بشین
نشستم
هانی:و فقط چند نفر از ما انسان ها میدونیم ...من خون آشام نیستم ...خیالت راحت ...ولی
قسمت 4لی خلاصه برات توضیح میدم ...سعی نکن جایی تنهایی بری ...چون ممکنه بهت آسیب برسه ..2 سعی کن زیاد دور و برشون نباشی ...3 اعصبانی شون نکن..
من نمیدونم تو چی داری ...ولی فکر کنم تا جایی که فهمیدم خونی که تو بدن تو جریان داره با بقیه خون ها فرق داره. ..اونا سال ها دنبال یه همچین خونی هستن و فقط این خون تو بدن یک نفر اونم قرن های پیش وجود داشته و الان بعد از قرن ها تو اومدی ..و اونا خون تو رو میخوان ....هری یکی از قدرتمند ترین خون اشاماست و همین طور دوستاش زین نایل و لیام و لویی ولی هری قوی تر ه اونا وقتی تبدیل میشن چشماشو قرمز میشه و این بدترین موقع اونا ست ..اونا دنبال خون تو ان النا ...خیلی مواظب باش ...اونا تا تو پاتو از تو تاکسی گذاشتی بیرون بوی خون تو رو حس کردن ...اه ..دیشب هم فکر کنم هری بود که اومدم بود ...
اوه خدای من
دستم و گذاشتم رو دهنم ....
این خیلی بده...
هیچ وقت فکر نمیکردم این جوری بشه ....
هانی:خوبی؟..
اون با نگرانی نگام کرد
-خوبم؟..تو داری میگی من با یه مشت خون آشام وحشی تو یه دانشگاه دارم درس میخونم ...ازم انتظار داری خوب باشم؟؟
داد زدم
هانی:هی اونا وحشی نیستن....اون جوری که تو فکر میکنی نیست النا....اونا خیلی خوبن ...-پس اگه خوبن ....چرا باید ازشون دوری کنم.؟
هانی:تو اصلا به حرف من گوش دادی؟؟دارم میگم خون تو به طور ناخودآگاه اونا رو به خودش جذب میکنه ...خون تو یه نیروی خاص داره...و همه ی خون آشام ها دنبال این هستن ...
-اوه خدای من
نشستم رو تختم و با دستام صورتم و گرفتم
درکش خیلی سخته...
وای خدا
هانی از رو تختش بلند شد و اومد کنارم نشست...
هانی:ببین فقط من و تو از این موضوع خبر داریم که اونا خون آشام هستن...هیچ انسان دیگه ایی نمیدونه ...پس خواهش میکنم به کسی نگو
من به میراندا قول دادم-خب اونا تا حالا به تو آسیب نرسوندن؟..
هانی:نه....فقط چند بار بهشون اجازه دادم از خونم بخورن ...
-بهشون اجازه دادی؟..
با ناباوری ازش پرسیدم....اون واقعا احمق ه. ...
هانی:اونا دوستام ان-هر چی..تا نباید بهشون اجازه بدی ...
هانی دیگه حرفی نزد و رفت تو فکر
هانی:راستی ...اینم شنیدم که هری داشت میگفت خون تو به اونا قدرت میده ....
YOU ARE READING
University full of Horror
Vampireالنا مارتين به دانشگاه جديد ميرسه ولي نميدونه ك ب محضه ورود به اون دانشگاه تو چ دردسر بزرگي افتاده