Part27

477 51 0
                                    

هری:از این طرف
اون داد زد و  به سمت چپ اشاره کرد و
ما به سمت چپ چرخیدیم ....
به پشت سرم نگاه کردم و اون موجود لعنتی هنوز داشت دنبالمون میومد و هر چیزی که جلوش بود رو خراب میکرد

هری:اه لعنتی
وقتی به یه کوه برخوردیم هری گفت و من نزدیک بود گریه ام بگیره
به خدا اگه مورگان م و طلسم میکرد بهتر از این بود که یه موجود عجیب و بزرگ من رو بخوره
هانی:الان چه غلطی....
با صدای غرش اون موجود صدای هانی قطع شد و هر سه تامون با ترس به بهش نگاه کردیم
هری خودشو تبدیل به خون آشام کرد و من با تعجب بهش نگاه کردم
-هری نگو که میخوای با این هیولا بجنگی ....تازه تو در برابر اون یه مورچه ایی

هری:النا خفه شو
اون صداش تغییر کرده بود
-خودت خ....ییییییییییییی
اون هیولا دوباره از خودش اون صدا های لعنتی رو درآورد و من جیغ کشیدم
-ااااااحمق ...بیشعورررررر....گووووووشه
به اون هیولا گفتم و رفتم جلوش وایسا دم
فکر کنم این حرفایی که الان به این زدم یکی باید به خودم بزنه
اون سر شو آورد جلو نفس میکشید و با هر نفسش موهای من تو هوا پخش میشد بعد اون تو صورتم غرش کرد و من چشمام بستم اون سر شو برد بالا و یه راه بین پاهاش به اون ور باز شد بعد من با جیغ از از اون راه رد شدم و اون برگشت و با هری قدمی که برم ميداشت زمین میلرزید و من با آخرین سرعتی که داشتم میدویدم
من از بین درختا رد میشدم ولی اون همه ی اونا رو از ریشه در میاورد و پرت میکرد یه طرف
خون آشام و یه نفر از دنیای مرده ها کم بود یه هیولا هم بهش اضافه شد
به پشت سرم نگاه کردم تا ببینم چقدر باهاش فاصله دارم که پام گیر کرد به تیکه چوب بزرگ و پرت شدم رو زمین
-ایییی
فکر کنم پاک شکست ...آخ چقدر درد میکنه
لعنتی
خودمو به نزدیک ترین درخت رسوندم و بهش تکیه دادم
با دستم پام رو گرفتم
صدای پاهاش اومد و زمین دوباره لرزید
اون نزدیک تر شد به درختی که تکیه داده بودم رسید پاش رو تونستم کنارم ببینم
لبم و گاز کردم و به یه دستم جلو دهنم تا اون نتونه صدام رو بشنوه سرشو آورد نزدیک و من چشمام رو بستم اون یکم درخت رو تکون داد ...اوه خدای من نه ...
صدای خوردن یه چیز به یه درخت اومد و حواس اون پرت شد و رفت سمت اون صدا
نفسم دادم بیروم
و سعی کردم با کمک از درخت بلند شم ....
سمت مخالف جایی که اون هیولا رفت و رفتم
.......
.......
یه جایی وایسا دم و نشستم ..خسته شده بودم ..و نگران..چون از هری و هانی خبر ندارم و اینکه همش تقصیر خودم بود اگه اون احمق بازی ور در نمیاوردم......دیگه کم کم چشمام بسته شد و خوابیدم ........
_______________
Alan k nega krdm taghriban 3 hfteE mishe hichi nzshtm😑ye 2part dgm bekhatere in takhiri vali yadeton nare hmshono vote knin

University full of Horror Where stories live. Discover now