یه اتاق تقریبا بزرگ بود دو تا تخت یک نفره اینور و انور اتاق بود چند تا کمد هم کنار تخت ها بود یه آیینه بزرگ هم روبه رو در بود و یه در دیگه کنار اتاق که فکر کنم در حموم و دستشویی بود
؟-هی چرا وایسادی بیا تو ...فکر کنم تو هم اتاقی جدید منی
با صدای یه دختر از تو فکر هام اومدم بیرون ...
اون یه دختر چشم قهوه ایی بود موهاش هم خرمایی بود قدش هم معمولی بود
اون داشت بهم لبخند میزد
وارد اتاق شدم .....
منم یه لبخند زدم
-اممم...آره من هم اتاقی جدید هستم
اومد سمتم
؟-اسم من هانی ...هانی بنسون
بعد دستشو سمتم دراز کرد
منم باهاش دست دادم
-النا مارتینهانی:خب وسایلت رو بزار اونجا
به تخت روبه روش اشاره کرد
تخت من سمت چپه و تخت اون سمت راست
هانی:لباس و کتاب هامو هم بزار تو اون دو تا کمد ...-باش
هانی:بزار کمکت کنم
بعد اومد کمکم و وسایلامو باز کرد ...شروع کردیم به چیدن
حدود 1 ساعت طول کشید تا وسایل ها رو بچینیم ولی بلاخره تموم شد
-اااا خی
هردو مون رو تخت ولو شدیم-مرسی برای کمک
هانی:خواهش میکنم ...
به نظرم دختر خوبیه ...
هانی از رو تخت بلند شد و روبه روم وایساد ....
هانی:حاضر شو تا بریم یه چیزی بخوریم ...بعد تو رو به دوستام معرفی کنم ....-ا...من خسته ام
هانی:لوس نشو دیگه....
-باشه ....
بعد هر دومون رفتیم سمت کمد و نا لباس برداریم
من یه تاپ مشکی و یه کت مشکی نیم تنه برداشتم با یه شلوار جین چسب و کفش اسپرت مشکی
هانی هم یه تاپ زرشکی پوشید با یه شلوارک اونم کفش اسپرت پوشید ولی رنگش زرشکی بود
من مو هامو دادم یه طرف و هانی موهاشو بالای سرش بست
من یکم برقی زدم و یکم ریمل ...
هانی هم همین کار رو کردهانی:بریم؟..
-بریم
هانی:من کلید میارم
-باشه پس من نمیارم
بعد رفتیم بیرون
YOU ARE READING
University full of Horror
Vampireالنا مارتين به دانشگاه جديد ميرسه ولي نميدونه ك ب محضه ورود به اون دانشگاه تو چ دردسر بزرگي افتاده