Nice welcome! Thanks"part 2"

963 145 9
                                        


*صبح روز بعد*

+يعني چي! مگه قرار نبود چند روز اينجا باشه! عوضيا اين بعني چي!!!

صداي داد و بيداد يونگي به گوش جيمين كه منتظر صبحانش بود رسيدو باعث شد بره سمت در

+قرارمون فقط چند روز بود! نه براي هميشه!

*آروم باش آگوست دي! حق نداري اذيتش كني وگرنه ميري تو اتاق سفيد! اتاق خالي نداريم تا جيمينو ببرم اونجا پس ميميونه پيش تو!

يونگي با عصبانيت به ديوار مشت زد

+آشغال چرا جاشو با هوسوك عوض نميكني؟!
دكتر چشاشو ريز كرد

*بهتره خفه شي آگوست دي! كاري نكن كه هوسوكو منتقل كنم يه آسايشگاه ديگه تا هيچوقت نتوني ببينيش!

يونگي درحالي كه نفس نفس ميزد به جيمين كه مشغول تماشاش بود نگاه كرد. 
تو نگاهش خيلي چيزا بود!

عصبانيت

التماس

ناراحتي

+باشه! بمونه! ولي حق نداره از اين خط رد شه!

يونگي با نوك كفشش يه خط كمرنگ ولي قابل ديد روي زمين كشيد

+بعدا پررنگش ميكنم!

جيمين كه راهي نداشت سرشو تكون داد و تو سمتي كه مطعلق به خودش بود نشست

_ميشه صحبت كنيم؟!

+نه!

جيمين لبشو كج كرد

_خب فقط ميخوام كمكت...

يونگي با عصبانيت گلدون بغل دستشو به سمت جيمين پرتاب كرد
+به كمكتون نياز ندارم! نه تو نه هيچ آشغال ديگه! وقتي زجه ميزدم و ازتون كمك ميخواستم كجا بودين...ببين تو پسر خوبي هستي پس، كاري بهم نداشته باش.

جيمين درحالي كه گوششو بخاطر صدا گرفته بود سرشو تكون داد

_پس...فعلا...ميرم بيرون. خسته كه شدم برميگردم

يونگي بي تفاوت رو تختش نشست و مشغول يروكله زدن با احساساتش شد. احساساتي كه سياه و خالي بودن...
به بچگي پوچش و نوجووني آشغالش فكر كرد تا رسيد به پست ترين فرد زندگيش

پدرش!

گرچه بعدا از انجام كارش پشيمون شد و سعي كرد دنبال تنها پسرش بگرده ولي؛ اون بود كه باعث شد باقي عمرشو به هيچي جز مرگ فكر نكنه. باعث شد هر روزي كه بيدار نتونه به دوستاش بگه  "فردا ميبينمتون!"
چون شايد براي اون رو آخرش باشه يا نتونه بگه چند دقيقه ديگه باهات تماس ميگيرم چون شايد حتي ثانيه هم وقت نداشته باشه...

‏⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️Место, где живут истории. Откройте их для себя