باغ كيو واقعا باغ با شكوه و زيبايي بود. يونگي با هرقدم يه سوژه عكاسي پيدا ميكرد و ازش عكس ميگيرفت
_يونگي! يونگي! ميشه دوربينتو بهم قرض بدي؟!
يونگي برگشت و به جيمين نگاه كرد
+حدود 10 دقيقه ديگه داريم ميريم جاي ديگه...دوربينو ميخواي چيكار؟!
_چندتا چيز ديدم؛ ولي دوره مطمئنم حوصله نداري باهام بياي ازش عكس بگيريم پس خودم ميرم.
يونگي آروم سرشو تكون داد و هوم كرد
+ميخواستم ازت چندتا عكس بگيرم...
جيمين خنديد و دوربينو دور گردنش انداخت
_سعي ميكنم زود بيام! اگه زود نيومدم، يا يه بار خودمون دوتايي ميايم يا فردا كه رفتيم پارك جنگلي ازم عكس بگير.
يونگي بي ميل سرشو تكون داد و وقتي جيمين شروع كرد به راه رفتن اونم به سمت فواره رفت كه مردم تعداد زيادي سكه انداخته بودن
"سكه هاي جمع شده، به صندوق خيريه بچه هاي بي سرپرست و سرطاني تحويل داده ميشه. آرزوي برآورده شدن آرزوهاي قشنگتون *-* "
يونگي با لبخند دوتا سكه از جيبش در اورد و آرزو اولشو كرد
+اميدوارم برآورده شه
و آرزوي دومو براي كسايي كرد كه سكه ها براشون جمع ميشن و به اين سكه هاي كوچيك واقعا نياز دارن
+اميدوارم اين زودتر برآورده شه
و بعد از انداختن سكه دوم روي يكي نيمكتا نشست. چندتا عكس با گوشيش گرفت و همونطور كه قول داده بود براي كوكي و هوسوك فرستاد.
_آقاي مين، اتوبوس ميخواد حركت كنه. 3 دقيقه ديگه راه ميوفتيم!
يونگي باشه اي گفت و سرشو چرخوند تا جيمينو پيدا كنه. وقتي اثري از جيمين پيدا نكرد به سمت اوتوبوس رفت و سوار شد
_واي خدا كنه...يونگي! سلام! دنبالت ميگشتم.
+سلام. ديدي دير كردي نشد ازت عكس بگيرم...! ديدي...!
جيمين لبخند زد و دوربينو به يونگي پس داد
_مشكلي نيست فردا بهترشو ميگيري. اگرم حتما ميخواي اينجا باشه اشكالي نداره باز ميايم اينجا. هوم؟! خوبه؟!
يونگي آروم سرشو تكون داد و مشغول تماشاي مناظر بيرون شد
_يونگيا...خوبي؟! خيلي بي دل و دماغ شدي...چون دير اومدم نتونستي عكس بگيري ناراحتي؟!
ESTÁS LEYENDO
⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️
Fanfiction•[تجربه یک زندگی با دوران کودکی جنجال برانگیز قطعا چیزی نیست که همه ازش لذت ببرن!🃏 هیچوقت اون انتظاری که از زندگی داریم رو شاهد نمیشیم چون زندگی در عین ساده به نظر رسیدنش پیچیدس، مثل منطقه هزاره میمونه که درگیرش شدی و برای خلاص شدن ازش باید اونقدر...
