Sorry about your dad..."part 32"

537 96 45
                                    


جيمين خيلي آروم از جاش بلند شد و با دكتر دست داد

+ممنون دكتر! براي همه چيز

و بعد از خداحافظي كوتاه و مختصر از مطب دكتر بيرون رفت و به سمت بخش "شيمي درماني" حركت كرد

+عذرميخوام خانم پرستار، آقاي مين يونگي كارشون تموم شد؟!

پرستار لبخندي زد و بعد از چك كردن ليست سرشو به نشونه مثبت تكون داد

_بله. ميتونيد ببينيدش...!

جيمين تشكر كرد و به سمت اتاقي رفت كه يونگي توش بود و اونو درحال صحبت كردن با تلفن ديد

+آره بابا...نميدونم...گفت پرتو درماني خيلي بدتره...نه اينبار خيلي بالا نيوردم مگر اينكه وقتي رفتم خونه همش جبران شه. نه...نه بابايي. لازم نيست...
من پامو تو اون خونه نميزارم ولي ميتونيم يه روز قرار بزاريم. امروز خيلي بيحالم نميتونم ببينمت ولي بعدا همو ميبينيم. اوهوم...هستم...توهم مراقب خوات باش...خدافظ!

يونگي با ديدن جيمين گوشيشو كنار گذاشت و به هوديش اشاره كرد

+هوديمو بده تا بريم

جيمين بي حرف هودي رو برداشت و به سمت يونگي رفت

_امشب بريم رستوان چيني يا پيتزا بخوريم؟!

+ترجيح ميدم سالاد ميوه بخورم تا كل شبو بالا نيارم. ميخوام موهامو رنگ كنم. رنگ طبيعيشو دوست دارم ولي حس ميكنم خسته كننده شده...

جيمين امتناع كرد

_يونگي موهات ضعيفن...حتي با آب گرم نبايد بشوريشون بعد تو ميخواي رنگشون كني؟! فكر نميكنم...

+برام مهم نيست جيمين! بزار بريزن! تا آخر عمرم كه اينطوري نميمونه! بلاخره كه در ميان!

جيمين آه كشيد

_خيلي خب...بيا بريم...ولي بعدش بايد مثل آدم شامتو بخوري.

حرفي كه يونگي زير لب گفت خيلي گنگ بود ولي جيمين صداشو شنيد كه گفت"خفه شو".

براش درد آور بود ولي يونگيو ميشناخت. ميفهميد اگه عصباني شه؛ به هيولايي به نام آگوست دي تبديل ميشه...

_اگه نميگفتي خفه شو هم ساكت ميشدم...!

لحن جيمين ملايم و بي هيچ تيكه پروني بود ولي يونگي اونقدر عصباني بود كه فرق بين آرامش و عصبانيت رو نميفهميد...

+دلت پره دعوا ميخواي؟! منم خوب براي دعوا آمادم! جطوره بيوفتيم به جون هم؟!

‏⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ