Hyunge...!"part 9"

663 115 8
                                        


ساعت حدودا 2 يا 2:30 بود كه جيمين با صداي گوش خراش سرفه يونگي چشاشو باز كرد.

سرفه هاي وحشي و دردناك!

_هيونگ؟! خوبي؟!

درحالي كه چشاشو مي ماليد به سمت شوگا برگشت و صورت رنگ پريده و توهم رفتشو ديد. معلوم بود سرفه هاش دردناكه!

+خوبم...خوبم...!

صداي خشن و گرفتش باعث شد جيمين فوري بلند شه و به سمتش بره.

_خوب نيستي هيونگ! چيشده؟!

+قفسه سينم درده يكم...سرفه هم ميزنم بدتر ميشه...شايد بخاطر سيگاريه كه كشيدم...

_فكر نميكنم...

يونگي چندتا نفس عميق كشيد و به جيمين نگاه كرد

+ميشه بري چندتا مسكن برام بگيري؟!

جيمين بلند شد و آروم يونگيو بلند كرد

_باهم ميريم! اينقدر همه چيو شوخي نگير هيونگ بدنت خيلي ضعيف شده! هي...تبم كه داري!

+نه...من خيلي وقته از اتاقم نرفتم بيرون...

جيمين لبخند زد

_پس بيا باهم بريم!

يونگي سرشو به نشونه منفي تكون داد و يه جورايي باعث نا اميدي جيمين شد ولي ياد حرف هوبي افتاد

"نبايد بهش فشار بياري!"

_باشه هيونگي. ميرم برات مسكن و تب بر ميگيرم ميام. مراقب خودت باش هوم؟!

يونگي سرشو به نشونه مثبت تكون داد و وقتي جيمين رفت يه گردنبند از تو كشو در اورد و بهش خيره شد

+دلم برات تنگ شده ماماني...

خيلي آروم دستشو روي صورت مادرش كشيد

+چشماي جيمين خيلي شبيه چشماي توعه...واسه همينه خيلي چشاشو دوست دارم...

—————

جيمين با پرستار صحبت كرد ولي انگار دكتر بخش ديرتر ميومد. پرستار بخاطر بيماري خاص يونگي اجازه نداشت هر دارويي رو بدون مشاوره با دكتر بهش بده.

جيمين با اصرار شديد موفق شد چندتا تب بر و آسپرين براي يونگي بگيره و به اتاق برگشت.

_هيونگ...داروهاتو اوردم!

يونگي خيلي آروم گردنبندو كنار گذاشت و داروهارو از جيمين گرفت

‏⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️Место, где живут истории. Откройте их для себя