Hey...dad! "Part 30"

586 90 22
                                    

_سلام پسر عزيزم! دلم...خيلي برات تنگ شده بود.

يونگي لبخند زد؛ نميدونست از ته دل داره لبخند ميزنه يا زوركيه. به هرحال به لبخند گرم و مهربون بود!

+منم خوشحالم ميبينمت...سرپا نايست لطفا! بيا بشين.

نا اميدي از چهره پدرش پاك شد و خوشحالي خاصي چشاشو فرا گرفت. اون يونگيوحتي وقتي تظاهر ميكرد ميشناخت و از اين بابت مطمئن بود كه اگه يونگي موفق شه خودشو گول بزنه؛ نميتونه پدري كه خيليم براش پدري نكرده رو گول بزنه.

*يونگي هيونگ! نميدوني چقدر دلتنگت بودم! خوشحالم ميبينم خوشحالي!

يونگي خنديد و لپ كوكيو كشيد

+منم دلم برات تنگ شده بود گوگولي! خيلي وقت بود نديدمت پسر كوچولو! ميبينم بزرگ شدي!

كوكي با ذوق زياد خرگوشي خنديد.

يونگي آروم پشت ميز نشست و به شمعاي روي كيك نگاه كرد

+الان...بايد آرزو كنم...؟!

همه درحالي كه با اميد به دوستشون خيره بودن سرشونو به نشونه مثبت تكون داد

+خيلي خب

يونگي چشاشو بست و دوست داشتني ترين آرزوي دنيا رو كرد

+اميدوارم برآورده شه!

و بعدش شمعاي نيمه سوخته رو با تمام توانش فوت كرد. همه دست زدن و باعث شد لبخند براي چندمين بار جاشو روي لباي يونگي باز كنه

+واقعا ممنونم بابت همه چي

جيمين سر يونگيو بوسيد و مشغول تيكه كردن كيك دوست داشتني يونگي شد

_تا تو كادوهاتو بازكني منم كيكو تيكه كردم...! بدو بدو يونگي

جين مشغول كمك كردن به جيمين شد و هوسوك يكي از كادوها رو برداشت

*از اونجايي كه جين هيونگ از همه بزرگتره! اول كادوي جين هيونگو باز ميكنيم. البته ببخشيد آقاي مين شما بزرگ همه مايي.

يونگي كادو رو از هوسوك گرفت و آروم مشغول باز كردنش شد.

+واي جين! اين خيلي خيلي خوبه! ازت ممنونم...!

*خب حالا نوبت كادو خودمه! فقط مراقب باش كه شكستنيه.

يونگي ابرو بالا انداخت و آروم در جعبه رو باز كرد و با يه گوي توش كه يه خونه برف گرفته بود مواجه شد

‏⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️Onde histórias criam vida. Descubra agora