_هيونگ...
يونگي اخم كرد و به جيمين كه چشاشو ميماليد نگاه كرد
_سرده...ميشه پتوتو بدي بهم؟!
+پتوم كثيفه!
_مشكلي نيست هيونگ!
يونگي آروم بلند شد و وارد محدوده جيمين شد. پتو رو روي شونه هاي جيمين انداخت ر سرجاي قبليش نشست. خيلي عجيب بود....براي جيمين!
_پس عاطفه هم داره...
دكتر در اتاقو باز كرد و يه نگاه به يونگي انداخت
_جيمين، پسرم بيا براي چكاپ.يونگي با يه نگاه مرموز به دوتاشون نگاه كرد و به جيمين گوشزد كرد هر اتفاقي اينجل افتاده همينجا ميميونه و همينجا دفن ميشه
جيمين آروم پشت سر دكتر رفت و بعد از ورود به اتاق، روي صندلي نشست. رفتار طبيعيش باعث جلب توجه دكتر شده بود.
_خب پسرم...بگو ببينم؛ چطور شد اومدي اينجا؟! چطوري سر از اينجا در اوردي؟!
جيمين آه كشيد
+قايل باور نيست ولي...اون شب منتظر اتوبوس بودم...ميخواستم برم خونه كه بلاخره يه اتوبوس اومد....مبدا و مقصدش مشخص نيود! علامتيم از آسايشگاه نداشت كه توجهمو جلب كنه.
چون عجله داشتم و خسته بودم سوار شدم، هدفونامو گذاشتم و ديگه نفهميدم...وقتي متوجه شدم و مغزم فرمان داد اينجا بودم...دكتر آه كشيد و تمام مواردو يادداشت كرد. اين پسر واقعا خوب نقش بازي ميكرد...شايدم راست ميگفت!
_خيليم غير قابل باور نيست...جيمين درباره آگوست دي! رفتارش چطوريه؟!
جيمين كه ميترسيد چيزي بگه سكوت كرد
_ازش نترس! بگو!
+خب...خيليم كاري بهم نداره. فقط اگه از خط رد شم جوش مياره...دستمو گاز گرفت ولي وقتي خودمو زدم به خواب پانسمانش كرد. يه چيزي زجرش ميده و باعث ميشه وحشيگري كنه...
دكتر سرشو تكون داد. با توجه به درك جيمين اون كاملا سالم بود واي بايد بازم تحت نظر ميگرفتش
_آم...پس باهات ساخته؟! فكر ميكني بتوني داروهاشو بهش بخوروني؟!
جيمين آه كشيد
+اون جتي باهام حرف نميزنه...!
دكتر سرشو تكون داد
_ميتوني بري پسرم. اگه حركتي از آگوست دي سر زد بهم بگو!
جيمين سرشو تكون داد و از اتاق بيرون رفت. وارزاتاق خودشو يونگي شد و ديد كه مثل فرشته ها خوابيده ولي از سرما خودشو جمع كرده.
از روي تخت خود يكي از پتوها رو برداشت و يونگيو كامل پوشوند.
يونگي بخاطر گرما چشاشو باز كرد و باعث شد جيمين از ترس بلرزه
BẠN ĐANG ĐỌC
⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️
Fanfiction•[تجربه یک زندگی با دوران کودکی جنجال برانگیز قطعا چیزی نیست که همه ازش لذت ببرن!🃏 هیچوقت اون انتظاری که از زندگی داریم رو شاهد نمیشیم چون زندگی در عین ساده به نظر رسیدنش پیچیدس، مثل منطقه هزاره میمونه که درگیرش شدی و برای خلاص شدن ازش باید اونقدر...