15

3.3K 277 3
                                    

دستشو برد توی کمدم و چندتا از لباس هامو چک کرد
+اه دختر توهم که مثل همیشه فقط تیشرت.. یه وقت تاپ نپوشیا مردم زیر بغلتو چشم میزنن
به کمد پایین اشاره کردم
-تاپ‌ها اینجاست... ولی نگو که ازم میخوای تاپ بپوشم!
بهم‌ نیم نگاهی انداخت
+اتفاقا ازت میخوام تاپ بپوشی
رفت که کمد پایینو باز کنه
ولی جلوشو گرفتم
-من تاپ نمیپوشم اون زیادی بازه.. مخصوصا امشب
یکی زد روی پیشونیش
+خدایا میشه یا منو بکشی یا اینو عاقل کنی؟
از پیشش رفتم کنار
-هرچی.. من تاپ بپوش نیستم
چند ثانیه ای با حرص بهم نگاه کرد و دوباره رفت سمت کمد تیشرتا
و بعد از چند دقیقه گفت
+هممم...فک کنم این خوب باشه
یکی از تیشرت هامو که سفید رنگ بود در اورد و سمت من گرفت
-عام نظرت راجب نوشته روشم صدق میکنه دیگه؟
تیشرتو سمتش گرفت و اونو خوند
روی تیشرت نوشته شده بود "Let Me Sleep" (بذار بخوابم) و یه شکلکی که چشماشو بسته بود پایینش داشت
+خب... نوشتش مهم نیست مهم خود لباسه برو بپوشش سریع
لباسو دستم داد و هلم داد به سمت بیرون

بعد از اینکه لباسمو عوض کردم دوباره اومدم داخل اتاق
-چطوره؟
کاترین دستشو گذاشت زیر چونش
+یه چرخ بزن ببینم
برگشتم تا بچرخم و اون لباسمو نگاه کنه
ولی هنوز چرخشم تموم نشده بود که زنگ در به صدا در اومد
من به کاترین نگاه کردم و اون به من نگاه میکرد
انگار جفتمون دست‌پاچه شده بودیم که یهو کاترین منو به خودم اورد
+چرا منو نگاه میکنی خو برو درو باز کن دیگه
از پله ها پایین رفتم و به سمت در اومدم
دستمو روی دستگیرش گذاشتم
یه نفس عمیق کشیدم و بعدش یه لبخند روی لبام شکل دادم
خب.. یک.. دو.. نههه من نمیتونممم
دوباره صدای زنگ به صدا در اومد
خب خب الینا عاروم باش دوباره
یک.. دو.‌. سه......
دستیگره رو به سمت پایین هل دادم و درو طرف خودم کشیدم
مدت خیلی زیادی بود که از این فاصله ندیده بودمش
پیراهن مردونه مشکی عی که پوشیده بود با تیشرت مشکی زیرش و صلیبی که گردنش بود باعث میشد همونجا بخوام غش کنم
دسته گلی که دستش بود رو سمتم گرفت و بالاخره حرف زد
×میتونم بیام داخل؟
گل هارو از دستش گرفتم و درو بیشتر باز کردم
-آره حتما بیا داخل
اومد داخل و یه نگاه به اینور و اونور انداخت
×کسی خونتون نیست؟ فکر میکردم مامان و بابات باشن
همونجوری ک گلارو بو میکردم گفتم
-عام راستش...
یهو صدای کاترین باعث شد جفتمون به سمتش برگردیم
+به به ببین کی اینجاست
و به سمت اولیویا اومد و اونو بقل کرد
درو بستم و به سمت آشپزخونه رفتم تا یه گلدون پیدا کنم
×کاترین نمیدونستم قراره توهم اینجا باشی وگرنه یه دسته گلم برا تو میگرفتم
کاترین خندش گرفت
+بسه دیگه جنتلمن بازی رو بزار کنار اولیو... از وقتی موهاتو کوتاه کردی جذاب شدی
باهم روی کاناپه نشستن
×یعنی تا حالا جذاب نبودم؟
کاترین یه نگاه به من انداخت
+خب راستش در این مورد باید از بعضیا ممنون باشم که این پشنهاد رو بهت دادن تا موهاتو کوتاه کنی
پشت سرش اولیویا هم یه نگاه به من کرد و لبخندی زد
میتونم حس کنم که قرمز شدم
بعد از اون یه سری پچ پچ باهم کردن که هرچقدر سعی کردم نتونستم بفهمم چی میگن
بعد از اینکه گلارو توی گلدون گذاشتم به سمتشون اومدم و روی کاناپه رو به روشون نشستم
+وای امروز خیلی خوب خانم پارکو ضایع‌کردی خوشم اومد دمت گرم
کاترین هنوز حرفشو تموم نکرده بود که زنگ در به صدا در اومد
اون از جاش بلند شد
+فکر کنم غذا هارو اوردن من باز میکنم
و به سمت در رفت
اولیویا رو به من کرد
×از بیرون غذا سفارش دادین؟
دوباره به صورتش نگاه کردم
هرچند زیر نگاه هاش گونه هام سرخ میشد ولی سعی کردم طبیعی جلوه بدم
-عام‌..چیز..عاره کاترین اینطور خواست
به جلو خم شد و آرنج هاشو روی زانو هاش گذاشت
×میشه بپرسم چرا هنوزم قهری؟ مگه نگفتی بیام تا آشتی کنیم؟
سرمو تکون دادم
-من از اولشم قهر نبودم
نفس عمیقی کشید و دوباره بهم نگاه کرد
×کاترین بهم گفت که اتفاقای اون شب یادت اومده.. من یه معذرت خواهی بهت بدهکارم.. متاسفم که اون اتفاق افتاد... اون.. اون یه اشتباه بود که بهتره فراموشش کنی
سعی کردم نگاهمو به قسمتی از خونه بندازم
-اوهوم باشه
بغض هر لحظه به گلوم میکوبید و میخواست که بترکه
اتفاق بینمون یه اشتباه بود؟

In Your EyesWhere stories live. Discover now