17

3.2K 259 5
                                    

اون داشت چی می‌گفت؟
یعنی تمام این زمانی روکه فکر میکردم اون ازش پشیمونه اون...
ولی الان اونم اینو میخواد
توی چشماش نگاهی انداختم که هنوز حلقه های اشک تو اونا موج میزد
پایینتر اومدم و به لب هاش نگاه کردم
قرمز...
به قرمزی یاقوت...به درخشندگیه الماس
انگشتمو دوباره به سمت لباش بردم و اونارو لمس کردم
شاید این قرمزی طعم زندگیه من باشه..
و من حق چشیدن طعم واقعیه زندگیم رو دارم
سرمو جلو بردم و آروم لب هام رو روی لب هاش گذاشتم
و به آرومی اونو حرکت دادم
جای تعجب بود ولی اونم منو همراهی کرد و طولی نکشید که لب هامون در ثانیه روی هم لیز میخوردن
+الیو، الینا.. خبریه اونجا که نمیاین بیرون؟
صدای کاترین باعث شد به خودمون بیایم و از هم جدا شیم
اون دوباره سرشو پایین انداخت چون گونه هاش قرمز شده بودن و معلوم بود که خجالت کشیده
بدون اینکه چیزی بگم برگشتم و از دستشویی رفتم بیرون
و اونم چند لحظه بعد پشت سرم اومد
به سمت کاترین که روی کاناپه نشسته بود رفتم که داشت منو نگاه میکرد
و سری به معنای "چیشد" تکون داد
منم با یه چشمک بهش فهموندم که همه چی خوب پیش رفته و اونم لبخندی از سر رضایت زد
+بابا کجا رفتین این پیتزا ها ماسید
یکی از جعبه هارو برداشت و گذاشت روی پای خودش
اونو باز کرد و شروع کرد خوردن
من کنار کاترین، و الینا کنار من نشست
به نوبت جعبه هامونو برداشتیم و شروع به خوردن کردیم
و کاترین فیلم رو پلی کرد.

پیتزا ها تموم شده بودن و ما تو اتاق تاریک داشتیم فیلم نگاه میکردیم
هر سه تامون لش روی کاناپه افتاده بودیم
تا اینکه یکی از صحنه های ترسناک فیلم باعث شد الینا بترسه و سریع به بازوی من پناه بیاره
وقتی دید دارم نگاش میکنم عقب کشید
-عام... ببخشید
دستمو دورش انداختم و اونو به خودم نزدیک کردم و در گوشش یواش زمزمه کردم
×نترس..من اینجام
که باعث شد لبخند ریزی بزنه
دستامو دورش محکم‌تر کردم
+هی هی حرف در گوشی نداشتیما
و یکم به سمت ما خم شد
+بلندتر بگین منم بشنوم
جفتمون خنده کوتاهی کردیم و من رو به کاترین برگشتم
×داشتیم از فیلمی که گذاشتی تعریف میکردیم و گفتیم خیلی قشنگه
و به سمت الینا برگشتم
×مگه نه؟
الینا سرشو تکون داد و دوباره لبخند زد
کاترین یکی زد روی پام
+که فیلم ترسناک قشنگه؟.. حیف که دروغم بلد نیستی بگی بی‌شاپ
و این حرفش باعث شد الینا بخنده
بهش نگاهی انداختم که تو بغلم چشماشو بسته بود و میخندید
کاترین دوباره سرجاش برگشت و به کاناپه تکیه داد
منم همونجور که الینا رو بغل کرده بودم دستامو لای موهاش بردم و بازی کردن با اونارو شروع کردم

بعد از اینکه فیلم تموم شد الینا بلند شد تا برقا رو روشن کنه و منم دستامو برای اینکه خستگی در کنم از هم باز کردم
دستم خوابیده بود و سوزن سوزن می‌شد
ولی خب به اینکه الینا روش لم داده بود می‌ارزید
کاترین موبایلشو چک کرد و چند لحظه بعد گفت
+خب گایز، من دیگه باید برم مامانم نگران میشه
تا رفتم حرف بزنم صدای سرفه های الینا بلند شد
-کجا میخوای بری؟ توکه گفتی امشب میمونی
و چشماش از حدقه بیرون زدن
کاترین لبخند مرموزی زد و گفت
+خودت که میدونی لاو..مامانم نگران میشه
بلند شد و موبایلشو گذاشت توی کیفش و اونو رو دوشش گذاشت
منم برای اینکه بدرقه‌ش کنم از جام بلند شدم
اومد بغلم
+خوشال شدم که دیدمت اولیویا
منم گونشو بوسیدم
×منم همینطور کاترین
از بغلم در اومد ولی جرعت نمیکرد سمت الینا بره
+خب الینا کار نداری؟
الینا دستاشو باز کرد
-نمیخوای منم بغل کنی؟
دستشو به سمت در اشاره داد
+نظرت چیه بریم دم در بغل کنیم؟

In Your EyesWhere stories live. Discover now