یکم به سمت چپ خم شد و به من نگاه کرد
+منتظرم بهونه های شمارو هم بشنوم خانومه تامس
داشتم به حرف میومدم که اولیویا حرفمو قطع کرد
×ایشونم به علت مشکلات خانوادگی نتونستن بیان
به عقب خم شده و به صندلیش تکیه داد
+میتونم پروانه وکالتتون رو ببینم؟ شما وکیل ایشون هستین که به جاش حرف میزنید؟
اولیویا چیزی نگفت
فقط دستشو مشت کرده بود و فشار میداد
از پشت بازوشو گرفتم و دستمو یواشکی گذاشتم تو دستش که باعث شد مشتشو باز کنه
آقای مدیر بعد از کمی مکث ادامه داد
+حتما میخوای بدونی این آقا که اینجا نشسته کیه
اولیویا نگاهی به تام انداخت
×نیازی به شناخت نیست... زخم روی ابرومو مدیون ایشونم
تام صداشو صاف کرد و به کتی که تنش بود دستی کشید
+پس حتما میخوای بدونی که چه چیزایی دربارت گفته
اولیویا دوباره نگاهی به مدیر انداخت
×میتونم پروانه وکالتتون رو ببینم؟ فکر کنم ایشون خودشون زبون دارن
تام تکونی به خودش داد و رو به مدیر کرد
_خدمتتون عرض کردم که... یه وحشیه.. یهو بهم حمله کرد
مدیر سرشو تکون داد و به سر تا پای اولیویا نگاهی انداخت
پریدم وسط حرفش
-تو یه کثافتی!
اولیویا روشو به من کرد و کشیدتم کنار
×تو دخالت نکن
مدیر دوتا پوشه از تو کمدش در اورد و روی میز انداخت
+پرونده هاتون... شمادوتا اخراجین!
اشک تو چشمام جمع شد
یعنی چی؟
آخه واسه ی چی؟
برای اینکه فقط بهش گفتم کثافت؟
اولیویا اخم ابروهاش تو هم رفت
×و میتونم دلیلشو بپرسم؟
مدیر رو به تام کرد و به اولیویا نگاهی نکرد
+تو مدرسهی ما جایی واسه همجنسباز، همجنسگرا یا از این مزخرفا نیست... در خروجی اونجاست.
تام به اولیویا نگاه میکرد و پوزخند میزد
اون همهی اتفاقای اون روزو به مدیر گفته بود!
دعواشون... بوسمون... همه چی...
از فکر حرفایی که تام به مدیر زده بود یه لحظه تموم بدنم یخ زد
نمیتونستم هیچ عکس العملی نشون بدم
الیو زود خودشو جمع و جور کرد
×با کمال میل، وقتی شما مارو نخواین چه دلیلی بر پافشاری واسه اینجا موندنه؟
به سرعت به طرف الیو برگشتم اون داشت چی میگفت؟؟
به همین راحتی؟ مگه میشد..؟
+ولی فکر نکنم نظر دوست کوچولوتم مثل تو باشه هوم؟نظر شما چیه خانم تامس؟
الیویا قبل من به حرف اومد
×دهن کثیفتو ببند
چهرش قرمز شده بود و از عصبانیت دستاشو مشت کرده بود
نگرانش شده بودم
به سمت پرونده هامون رفت و اونارو برداشت
دستمو کشید و با خودش به سمت راهرو برد
وسط راهرو بودیم که دستشو کشیدم و مانع حرکتش شدم
-لیو تروخدا بیا بریم عذر خواهی کنیم... اینجوری که نمیشه...
اگه اخراج شیم میخوایم چیکار...
حرف تو دهنم ماسید و قدرت سیلی الیو منو به سمت دیگه ای چرخوند
اون منو زد؟الیو منو زد؟ واسه چی واسه اینکه میخواستم زندگیمون خراب نشه؟
اشک تو چشام جمع شد و حالم از این همه ضعیف بودنم بهم خورد
صورتمو با دستاش قاب گرفت
اونم اشک تو چشماش جمع شده بود
ولی من چشمامو میچرخوندم تا چشمم به صورتش نیفته
اومد حرفی بزنه که صدای تام و از پشت سر شنیدیم
_اولیویا،الینا راست میگه، به جای مدیر اگه به منم التماس کنین میتونم کارتونو راه بندازم
الیویا به سمت تام رفت و اولین مشت رو،رو صورتش فرود اورد و اونو نقش زمین کرد
رفت روش و ضربات پی در پی مشت هاشو رو صورتش خالی میکرد.
YOU ARE READING
In Your Eyes
Fanfictionدستای تام نقطه به نقطه بدنمو لمس میکرد، نگاهی به لباسام که پایین تخت افتاده بودن انداختم و چشمام اشکی شدن،دستاشو گرفتم و گفتم: بس کن، من لزبینم!