33

2.4K 193 4
                                    

*فلش بک چند روز قبل*
د‌.ا.ن کاترین
اولیویا به سمت دستشویی رفت
روی کاناپه نشستم و با کنترل ور رفتم که فیلمو آماده کنم
عذاب وجدان داشتم
نمیدونستم دارم کار درستو انجام میدم یا نه
علاقم نسبت به لیو باید میمرد
نمیتونستم ادامش بدم
اونا به هم علاقه دارن، من نمیتونم به دوستم خیانت کنم
+اولیو، الینا... خبریه اونجا که نمیاین بیرون؟
لحظه ای گذشت که در دستشویی باز شد
اول الیو و بعدش الینا اومدن بیرون
لب الیو رنگ رژلب الینارو گرفته بود
معلوم بود که اونا همو بوسیده بودن
سرمو طرف اولیو تکون دادم و اونم بهم چشمکی زد
فهمیدم که همچی خوب پیش رفته
خیلی خوب‌‌...
بغضی که تو گلوم بودو قورت دادم و سعی کردم حواسمو پرت کنم
+بابا کجا رفتین این پیتزاها ماسید

درحال تماشای فیلم بودیم که یهو به هم نزدیکتر شدن و اولیو یواش چیزی به الینا گفت
با دیدن این صحنه ها قلبم درد میگرفت
نتونستم تحمل کنم
+هی هی حرف در گوشی نداشتیما، بلندتر بگین منم بشنوم...

فیلم تموم شد
الینا به سمت پریز برق رفت تا روشنش کنه و لیو خستگیشو با باز کردن دستاش در میکرد
گوشیمو گرفتم و نگاهی به ساعت کردم
نزدیکای نیمه شب بود
نمتونستم اینجا بمونم و شاهد عشق بازی عشقم و دوستم باشم
هی من گفتم عشقم؟
نه اون عشقه من نیس کاترین اینو از کلت بیرون کن
بعد از کلی اصرار های الینا و دروغ اونجارو ترک کردم
نسیم خنکی میوزید
صدای پاشنه‌ی کفشام تو سکوت شب می‌پیچید
خیسی اشکامو رو گونم حس میکردم
چرا من؟
صدای هق هقم بلند شد
نتونستم کنترلش کنم
صدام بالاخره در اومد
+ازتون متنفرم.. از تک تکتون متفرم.. از همتون متنفرمممم
*پایان فلش بک*
ضربه ای که به سینش وارد کردم که باعث شد پرتاب شه و کمی اونورتر بیوفته روی زمین
توی شوک بود
حرفم مثل آب سردی بود که روش ریخته باشن
خونه توی سکوت بدی فرو رفته بود و فقط صدای هق هق های من به گوش میرسید
همونجوری که گریه میکردم از روی زانو هام بلند شدم
لباسمو تکون دادم و به طرف در حرکت کردم
که صدایی باعث توقفم شد
×کاترین وایسا
وایسادم و برگشتم سمتش
نمیدونستم الان قراره چه اتفاقی بیوفته
اون تو حال خودش نبود پس ممکن بود هر بلایی سرم بیاره
ولی با تمام این حالت ها وایسادم
رو به روم وایساد
ولی برای اینکه تعادل نداشت یکی از دست هاشو روی دیوار گذاشت
×..من..من...نمیدونم چی بگم. تو تا دیروز سعی میکردی من و الینا رو به هم برسونی ولی الان میگی منو دوست داری.. اگه دوسم داشتی چرا از اول بهم نگفتی؟
دستمو بردم و اشکایی که روی گونه هام بود رو پاک کردم
+نمیخواستم به دوستم خیانت کنم.. اون تورو دوس داشت من...من..نمیدونستم چیکار...
دستشو گذاشت روی صورتم و لبم
×هیس..نمیخواد بقیشو بگی
دستاشو روی گونه هام کشید که باعث شد آروم تر شم
اومد جلوتر و بغلم کرد
به خاطر قد بلندش سرم توی سینش فرو میرفت
×آروم باش کاترین... همه چی درست میشه
حالا که الینا خودش رابطشو بهم زده بود منم میتونستم از این استفاده کنم
+الینا رفته پیش دوست پسر قبلیش.. فکر میکنی اگه دوستت داشت به این زودی میرفت؟
منو از بغلش در اورد و با چهره ای اخم آلود بهم نگاه کرد
×کدوم دوست پسرش؟
از جواب دادن درنگ نکردم
+تام
سریع سمت در خروجی رفت
پالتوش که بغل در بودو برداشت و اونو پوشید
+کجا میری؟
درو باز کرد
×میخوام بدونم تو این مدت فقط من بودم که دوسش داشتم یا نه

In Your EyesWhere stories live. Discover now