21

3.1K 232 6
                                    

صدای زنگ تلفن الینا باعث شد نتونم حرفمو ادامه بدم
تلفنو برداشت و به اون جواب داد
-های کاترین
خب معلوم بود که کاترینه بجز اون دیگه کی میتونست باشه
شونه هامو بالا انداختم و به ادامه غذا خوردنم پرداختم
-آره میایم... چطور مگه؟
همونجور که سرم پایین بود از بالای چشمام بهش نگاه کردم
میایم؟
اون الان‌ منم جمع بست؟
-باشه... خدافظ
و تلفن رو قطع کرد
×عام.. ما قراره جایی بریم؟
گوشی رو گذاشت روی میز
-مگه نمیخوای مدرسه بیای؟
لبخند محوی زدم
×چرا چرا...
اونم متقابلا شروع به خوردن کرد
×فقط باید برم خونه یه سری وسایل بردارم
سرشو تکون داد
-باشه موردی نداره منم باهات میام
و زیر لب گفت
-البته اگه مثل دفعه قبل نباشه
اون داشت تیکه مینداخت؟
×هی شنیدم چی گفتی!
اینو گفتم که صدای زنگ زد بلند شد
قلبم با شدت تو سینم میزد
اگه خودشون باشن چی؟
الینا از جاش بلند شد
-میرم ببینم کیه
بلند شدم و دستمو جلوش گرفتم
×نه تو بشین من میرم
نگاهی تعجب انگیزی بهم انداخت
-مطمئنی؟
سرمو تکون دادم
×آره بشین.

به سمت در رفتم
نفس عمیقی کشیدم و بعدش اونو باز کردم...
با دیدن صحنه جلوم خشکم زد و همونجا وایسادم
الینا که نتونسته بود طاقت بیاره و پشت سرم اومده بود به سمت در اومد و با لبخند تند تند اونو باز کرد
-سلام مامان!
مامانش از سر تا پا نگاهی بهم انداخت
+ایشون کی هستن؟!
الینا نگاهی به من انداخت و بعد به مامانش
-عام.. یکی از همکلاسی هامه
سرمو به سمت پایین آوردم
×سلام!
مامانش داخل اومد و کتش رو در اورد
-مگه نمیخواستین سه روز بمونین مامان؟
همونجوری که درو می‌بست گفت
+بابات موند ولی من برگشتم چون هوای اونجا باهام سازگار نبود
الینا به سمت مامانش رفت و کتش رو گرفت
+الینا بیا تو اتاقم باهات کار دارم
با سر بهم اشاره داد که موردی نیست و پشت سر مامانش رفت...

د.ا.ن الینا
مامان منو با خودش کشید به سمت اتاقش
میدونم بازم میخواست غر غر کنه
در این شکی نبود
+این دختره کیه؟
چشمامو چرخوندم
-مامان گفتم که همکلاسیمه
+از تیپ و ظاهرش خوشم نیومد.. نکنه از این همجنسبازاس؟!
با دستم‌ یکی روی پیشونیم کوبیدم
-مامان اون..
پرید وسط حرفم
+هیس. نمیخوام دیگه اینجا ببینمش
و روشو برگردوند
-مامان دو دقیقه گوش بده
صداشو برد بالاتر
+همین‌ که گفتم الینا
چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم
-باشه... باشه
و از اتاق بیرون رفتم
اولیویا رو دیدم که توی حال وایساده
به سمتش حرکت کردم
×هی الینا اگه مشکلی هست من میتونم برم
سرمو به معنای منفی تکون دادم
-نه نه... فقط چند دقیقه همینجا وایسا تا لباسمو عوض کنم باهم بریم

In Your EyesWhere stories live. Discover now