دستاشو گذاشت دو طرف پهلوهام و بوسه رو عمیق تر کرد
کم کم دستاشو پایین تر برد و گذاشت زیر پاهام و با یه حرکت بلندم کرد و به سمت اتاق حرکت کرد
صدای بوسمون توی هال و توی راهرو میپیچید و باعث میشد دلم بخواد بیشتر ببوسمش
احساس کردم که رسیدیم به اتاق و الیویا در اتاق رو با پاش باز کرد و وقتی رفتیم تو در رو با پاش بست
منو آروم روی تخت گذاشت و بدون اینکه لبامو از لباش جدا کنه اومد روم و دستاشو گذاشت دو طرفم
آروم لب پایینمو با دندوناش گرفت و کشید و من بلافاصله لب پایینش رو مک زدم و زبونمو وارد دهنش کردم
زبونمو مک زد و نفس کم آورد و برای یه لحظه از لبام جدا شد و باعث شد تا من از روی اعتراض ناله کنم
نیشخند زد و انگشت شصتشو روی لب پایینم کشید
لباشو روی لبام گذاشت و از لبم تا زیر گلوم رو بوسه های خیس گذاشت
نفسای گرمش به گردنم میخورد و باعث میشد بدنم بلرزه و قلبم برای یه لحظه وایسه و منفجر بشه
دهنشو آروم از هم باز کرد و گردنمو گاز گرفت و محکم مکش زد و باعث شد ناله ی آرومی بکنم
وقتی به ترقوم رسید زبونشو روش کشید و آروم گازش گرفت
از ترقوم تا کنار گردنمو لیس زد و ریز ریز گردنمو مک میزد
نفسام نامنظم شده بود و گاهی صدای نفسام شنیده میشد
از گردنم به سمت لاله ی گوشم حرکت کرد و لاله ی گوشمو با دندوناش گرفت و کشید
مکش زد و نفسشو دم گوشم داد بیرون
دستامو گذاشتم لبه ی تیشرتش تا درش بیارم و وقتی نتونستم اعتراض کردم و به تیشرتش اشاره کردم
_درش بیار!
الیویا دستاشو برد لبه ی تیشرتش و اونو از تنش در آورد
فقط میتونستم بگم فاک
اون خیلی جذاب بود!
و اگه بانداژ تنش نبود جذاب تر هم میشد
دستاشو گذاشت لبه ی تیشرتم و مال منم در آورد
یه نگاهی به بدنم انداخت و خودشو بهم نزدیک تر کرد
سر شونمو بوسید و دستاشو برد پشت کمرم
بند سوتینمو با دستاش گرفت و آروم بازش کرد و درش آورد
لباش از سمت شونم به سمت سینه هام حرکت میکردن و بابرخورد نفساش به پوستم باعث میشد تا مور مور بشم
زبونشو روی نوک سینم کشید و محکم مکش زد و باعث شد تا بلند ناله کنم
_فاک الیویا.....همونجا بمون...
همونطوری که به کارش ادامه میداد نوک سینمو با دندونش گرفت و با دستش اون یکی سینمو گرفت و همزمان دندونش و دستش رو فشار داد صدای ناله ی بلندم توی اتاق پیچید
دستامو بردم پشت کمرش و بانداژش رو باز کردم و انداختم اونور
لباشو به زیرگلوم رسوند و از زیر گلوم تا زیر شکمم رو ریز ریز بوسید
دکمه ی شلوارم رو باز کرد و زیپ شلوارمو با دستش گرفت و کشید پایین
دو تا انگشتای شصتشو گذاشت دو طرف شلوارم و با یه حرکت کشیدش پایین و کامل از پام درش آورد
پاهامو از هم باز تر کرد و لباشو به کناره های رونم چسبوند و مک زد
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
من میخواستمش
بیشتر از هر چیزی میخواستمش و بهش احتیاج داشتم
زبونشو روی شورتم کشید و باعث شد تا من سرمو کامل توی بالشت فروکنم و آه بلندی بکشم
_اولیویا لطفا....
سرشو بالا آورد و نیشخند زد و بهم نگاه کرد
+لطفا چی بیبی گرل؟؟
لبامو روی هم فشار دادم و چشامو بستم
_لطفا...من میخوام حست کنم
با دندوناش لبه ی شورتم رو گرفت و درش آورد
+سرتو بیار بالا. میخوام ببینی دارم چیکار میکنم.
به حرفش گوش کردم و سرمو از توی بالشت در آوردم
زبونشو روی پوسیم کشید و با انگشتاش از هم بازش کرد
زبونشو کشید لاش و بعد یکم از زبونشو واردم کرد
_فااااک
زبونشو همون اول حرکت میداد و اصلا جلو نمیرفت
_اولیویا اون زبون لعنتیتو ببر تو
تقریبا داد زدم و سرشو به خودم فشار دادم
د.ا.ن اولیویا
الینا دیگه تحمل نداشت و سرمو به خودش فشار میداد
زبونمو کامل واردش کردم و با هر حرکت زبونم ناله ای از دهنش خارج میشد و نفساش نامنظم میشد
کم کم زبونمو بیرون کشیدم و مکش زدم و باعث شد تا دهنم با صدای پاپ مانندی ازش جدا بشه
وقتی با اون لبای پف کرده و چشمای خمار و نیمه بازش بهم نگاه میکرد نمیخواستم هیچوقت چشمامو ازش بردارم
چطور میتونست انقدر زیبا باشه؟
انگشتامو نزديك سوراخش كردمو و با حالت دايره وار ميكشم روش و ناله هاشو كه بيشتر ميشدو ميشنيدم و صدای اعتراضش كه بيشتر ميخواست پوزخندزدم
- بيبی گرل بيشتر از اين ميخوای؟
انگشتمو بيشتر داخلش كردمو اروم جلو عقب ميكردم
و ميديدم كه چطور لباشو گاز ميگيره
انگشتمو بيشتر بردم داخلشو انگشت دومم رو هم اضافه كردم و شروع كردم ب تند تر كردن حركت انگشتام و ميديدم كه چطور ناله ميكرد
با شدت گرفتن حركت دستم چشماشو بست و بهم فشارشون داد
حس ميكردم كه نزديكه
و با انگشت شستم اروم روی سوراخشو ميماليدم
متوجه شدم كه پاهاش شروع ب لرزيدن كرده
و همونطور كه انگشتامو داخلش تند تند حركت ميدادم سرمو بردم نزديكشو زبونمو هم اروم روش ميكشدم و ناله هاشو كه نشونه اين بود كه نزديكه بيشتر بيشتر ميشنيدم و حركت انگشتامو تند تر كردم تا اينكه ب ارگاسم رسيد و خيسی رو روش حس كردم
YOU ARE READING
In Your Eyes
Fanfictionدستای تام نقطه به نقطه بدنمو لمس میکرد، نگاهی به لباسام که پایین تخت افتاده بودن انداختم و چشمام اشکی شدن،دستاشو گرفتم و گفتم: بس کن، من لزبینم!