×اونا حتی تهدیدم کردن که اگه برنگردم بنرامو تو کل شهر میزنن تا آبرومو ببرن و همین کارم کردن
یه جای داستان برام عجیب بود
-تو که این کارو قبول کردی پس چرا حالت از خودت بهم میخورد؟*فلش بک ۳ سال پیش*
دستاشو گرفتم و به دیوار چسبوندمش
اون دختر جذابی بود
امیلی با چشمای سبز و خمارش بهم نگاه کرد
+میخوای باهام چیکار کنی؟
صورتمو تو گردنش فرو بردم و عطرشو توی ریه هام دادم
×خودت چی فکر میکنی؟
صورتشو برگردوند و بهم نگاه کرد
صداش کمی میلرزید
+میدونی که من باکره ام؟
سرمو بالاتر اوردم و تو چشماش نگاه کردم
×اهوم میدونم
لرزش صداش بیشتر شد
+و بازم میخوای که انجامش بدی؟
نیش خندی زدم و سرمو به معنی مثبت تکون دادم
×اوهوم
اشک توی چشماش حلقه زد
دستامو دو طرف صورتش گذاشتم
×هی بِیب مگه نگفتی که ازم خوشت میاد؟
یه قطره از اشکش پایین ریخت
+آره..ولی
دستامو دو طرف سرش گذاشتم
×ولی چی؟
اشکاشو پاک کرد
+ولی دیگه فک نکنم بخوام
سرمو بالا بردم و قهقه ای سر دادم
×ولی تو هیچجا نمیری
ابرو هاشو خم کرد
+یعنی چی؟
سعی کرد که از لای دستام فرار کنه
چند ضربه به سینم زد تا ولش کنم
ولی نتونست...
*پایان فلش بک*×امیلی اولین و آخرین دختری نبود که باکرگیشو گرفته بودم
دست خودم نبود
من در حد فاک معتاد بودم
وقتی مصرف میکردم هیچ چیز دست خودم نبود
پول زیاد باعث شده بود که خودمو گم کنم
هیچ وقت نمیخواستم صبح شه
چون اون موقع میفهمیدم که دیشبش چیکار کردم...
___
دستمو که روی دستهی مبل بود فشار دادم
-یعنی به دخترا تجاوز میکردی؟
آب دهنمو قورت دادم و منتظر جوابش شدم
×همشون...نه. بعضیاشون با میل خودشون باهام میخوابیدن*فلش بک ۳ سال پیش*
جولیا ارضا شده بود ولی دست از سرم بر نمیداشت
×هی دختر تا کِی میخوای منو ببوسی؟
سرشو از صورتم دور کرد
+من مثل دخترایی که هر شب باهاشون میخوابی نیستم؟
نیشخندی زدم و بهش نگاه کردم
×یهچیزی توت هست که بین تو و اونا فرق میذاره
ابرو هاشو بالا داد
+چه چیزی؟
دستمو لای موهاش بردم و نوازشش کردم
×اونا نمیدونن من هر شب با یکی میخوابم و باهام میخوابن، ولی تو میدونی هر شب با یکی میخوابم و باهام خوابیدی
انگار انتظار این حرفمو نداشت
خیز زدم روش و شروع کردم به بوسیدنش که در باز شد
_اولیویا مگه نگفتم هیج هرزه ای رو با خودت اینجا نیار
صدای آنا بود که توی اتاق میپیچید
*پایان فلش بک*دستمو گذاشتم روی سرم و چشمامو فشار دادم
به سمتم اومد و دستمو گرفت
×الینا حالت خوبه؟
سرمو بالا اوردم و دستمو از تو دستش جدا کردم
-آره خوبم...فقط نیاز دارم که به صورتم آب بزنم
دستمو دوباره گرفت
×الینا من اون آدم قبلی نیستم..من...من عوض شدم بعد از قرار دادم به یه کمپ رفتم و ترک کردم... من دیگه اونجوری نیستم
سرمو تکون دادم
-میشه بگی دستشویی کجاست
کمی ازم فاصله گرفت
×همین بغله
از سر جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم
سردی آبی که صورتمو لمس کرد باعث شد تنم مور مور شه
اون
واقعا
چه
جونوری
بود؟
چطور تونست اینارو ازم مخفی کنه؟
اگه آنا نبود اون بهم چیزی میگفت؟
اگه آنا نبود اون به همچین کارایی کشیده میشد؟
اگه آنا نبود ما باهم آشنا میشدیم؟
_
YOU ARE READING
In Your Eyes
Fanfictionدستای تام نقطه به نقطه بدنمو لمس میکرد، نگاهی به لباسام که پایین تخت افتاده بودن انداختم و چشمام اشکی شدن،دستاشو گرفتم و گفتم: بس کن، من لزبینم!