سلام
خوبید خوشید؟
بفرمایید با یه پارت حماسی دیگه😁😁.
چشمهای زین دور اتاق چرخید، چطور تونسته بودن لیام رو بدون دیدن بادیگاردش از اتاق خارج کنن؟
چطور بقیه ی محافظا توی سالن ندیده بودن؟نگاهش به پنجره ی بزرگ اتاق لیام بود از پنجره که نمیتونست خارج شده باشه اصلا امکان نداشت
"قربان...با ما کاری داشتید؟"
با شنیدن صدای مرد چرخید
"من مسئول اتاق کنترل و دوربین ها هستم"
"عالیه بریم اتاقت"
مرد سری تکون داد و سمت در خروجی رفت زین قبل از خروج سمت محافظین خودش رفت
"دم همین در وایمیستین تام و جک و این خانوم منشی از این اتاق تکون نمیخورن"
"چشم قربان"
نگاه عصبانیشو از اون سه بی مسئولیت گرفت پشت سر مرد حرکت کرد
"طبقه سوم رو بیار کل امروز میخوام ورود و خروجها رو به اتاق لیام چک کنی"
مرد سرشو تکون و مشغول شد، زین باید تجزیه تحلیل میکرد، وقت زانوی غم بغل کردن نبود باید لیام رو پس میگرفت باید پیداش میکرد
باید دست اون مرد به ظاهر پدرش رو میخوند"قربان بجز این خدمتکار از لحظه شروع ساعت کاریشون تا الان کسی وارد اتاقشون نشده"
"خیلی خب حالا داخل اتاق رو بیار"
خودش سمت مانیتور سیستم خم شد و با دقت به صفحه چشم دوخت با خودش قسم خورده بود اگه سهل انگاری هر کدوم از اون سه تا باعث این اتفاق باشن اخراجشون کنه
ولی بادیگارد ها از جلوی در جنب نخورده بودن نگاهشون به اطراف بود
لیام وارد اتاقش شد کیفشو روی میز گذاشت و کمی پرده هارو کنار زد تا پنجره رو باز کنه و چراغ هارو روشن کرد کتش رو پشت صندلی آویزون کرد پشت میزش نشست
کار های عادی روز مره شو انجام میداد لحظه ای سرشو بالا گرفت و به در نگاه کرد
توی این لحظه خدمت کار وارد شد و مشغول خالی کردن سطل آشغال شد بعد جلو تر اومد و شروع کرد به نظافت لیام مشغول کار خودش بود
نظافت چی خیلی به میز لیام نزدیک شد"صداشو زیاد کن"
آروم دم گوش مرد گفت
"لازم نیست میزو تمیز کنی میتونی بری"
صدای لیام به گوش زین رسید
ولی نظافت چی از جیب پشتیش دستمالی خارج کرد و از غفلت لیام استفاده کرد و با جهش دستمالو جلوی صورت لیام گرفت
صدا هی کشیدن دو مرد اطراف زین تمرکزشو بهم ریخت
لیام جیغ خفه ای کشید و خیل سریع چشماش بسته شد نظافت چی برگه رو روی میز انداخت
YOU ARE READING
Diplomat ~ by : Atusa20
Fanfiction-من نخست وزیرم لیام...این مسخره بازیو تمومش کن +تو نخست وزیری منم همسر نخست وزیرم...این بحثم همینجا تمومه a story by : Atusa20 No. 1 in fanfiction 😎