سلام خوبید؟!
لطفا لطفا لطفا برام کامنت بذارین و وت بدین :)لیام
"آقای مالیک رانندتون دم درن!"
سرمو تکون دادم و از جام بلند شدم من بعد از ازدواج فامیلی زین رو نگرفتم ولی توی کاخ کسی منو به اسم آقای پین صدا نمیکنه فقط آقای مالیک!
تلویزیون رو که تازه مصاحبه با زین رو تموم کرده بود خاموش کردم
هنوز نمیدونم چرا به بقیه گفته که تصادف من تصادف نبوده!
کیفمو برداشتم و سمت در رفتم
"سلام جناب مالیک روز بخیر"
"لیام تام لیام چندبار بگم!"
تام لبخند زد و سرشو تکون داد
درو برام باز کرد و من نشستم"سلام جیمز"
"سلام لیام روز بخیر"
تقریبا سه روز از تصادف میگذره و زین برای من یه دفتر جدید یه ماشین جدید که خیلی بزرگ و مشکیه که حدس میزنم ضدگلوله باشه و به اضافه ی دوتا بادیگارد که یکیشون رانندگی هم میکنه گرفته!
"ممکنه بریم استارباکس؟! من دونات و قهوه میخوام"
"حتما"
تام گفت و فرمونو چرخوند تا دم استار باکس نگه داره
ماشین رو نگه داشت و کمربندشو باز کرد این یعنی تام میره برام بخره مثل روزای گذشته
دیگه ازم نپرسید که قهوه ی چه طعمی میخورم یا چجور دوناتی میخواد چون دوبار بهش گفتم
از بین شیشه های دودی ماشین شهرو از زیر نظر گذروندمچشمهای جیمز هم میچرخید درسته پشتش نشستم ولی میتونم حرکت سرشو ببینم
فکر میکنم چون هنوز معلوم نیست با چه ماشینی توی شهر تردد میکنم تعقیب کننده ای دنبالم نیست
تام سوار شد و بسته ی قهوه و پاکت دونات رو دستم داداز بوی دونات گیج شدم و لبخند زدم من عاشق دوناتم!!
پرونده های جدیدمو توی کمد مربوط به پرونده ها چیدم اتاقی که زین توی دفترش بهم داده حدود دوبرابر دفتر خودمه
درهای قهوه ای بزرگ داره و این خیلی خوبه که پرایویسی اتاقم حفظ شده!
از سه روز پیش سر زین خیلی شلوغ بوده به ندرت دیدمش و حاضرم شرط بیندم قضیه ی بچه رو هم فراموش کرده
البته حقم داره درسته امید داشتم فراموش نکنه ولی خب آدمی به پرمشغلگی اون قطعا فراموش میکنه
ضربه ای به سرم زدم ' لیام بیخود از کسی دلخور نشو!'
پرونده هارو چیدم منشی پشت در بود اجازه ی ورود دادم
YOU ARE READING
Diplomat ~ by : Atusa20
Fanfiction-من نخست وزیرم لیام...این مسخره بازیو تمومش کن +تو نخست وزیری منم همسر نخست وزیرم...این بحثم همینجا تمومه a story by : Atusa20 No. 1 in fanfiction 😎